سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
تدبیر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
درباره

نوای دل وبلاگ لبهای زخمی
پارس تولز ابزار وب
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها

جماعت روان شناس انسان را موجودی زیستی، روانی،اجتماعی می دانند و ظاهرا همه در این نکته توافق نظر دارند که یکی از ابعاد وجودی انسان بعد اجتماعی اوست.چنین موجودی برای پرورش استعداد ها و توانمندی هایش باید در بستر اجتماع و با هم نوعان خود زندگی کند. همان طور که در دیگر ابعاد زیستی از یک رشد مناسب برخوردار می شود در بعد اجتماعی هم لازم است به رشد و تکامل کافی برسد تا بتواند در صحنه های زندگی حضور موفقی داشته باشد.
        اگر به هر دلیلی فرایند اجتماعی شدن و  یادگیری مهارت های ارتباطی با دیگران به درستی تحقق پیدا نکند فرد دوچار اضطراب و فشارهای روانی و حتی اختلالات جنسی ناشی از آن می شود. به همین خاطر باید والدین و مربیان از هر تلاشی برای رشد شکوفایی دختر و پسر در زمینه اجتماعی شدن و ایجاد یک ارتباط سالم دریغ نکنند.
        گاهی بعضی از خانواده ها یا مربیان چنین زمینه ای را برای دختر و پسر فراهم نمی کنند. شاید به خاطر این که از دغدغه های این نسل آشنایی ندارند. شاید هم گاهی خودشان در این زمینه دوچار مشکل هستند. رشد اجتماعی کودک به خوبی تحقق نمی یابد و در نتیجه زمانی که فرد به سن نوجوانی و جوانی پاگذاشت احساس می کند نمی تواند دوست خوب پیدا کند یا با همکلاسی های خود صمیمی باشد و روابط نزدیک برقرار کند. برای همین در غار تنهایی خود خزیده و زمینه را برای انواع بیماری های روحی و جسمی و جنسی فراهم می کند.
        ناتوانی در برقراری ارتباط مطلوب از این عوامل نشات می گیرد:انزوا
        سوء ظن
        خودبینی
        کمبود محبت در دوران کودکی
        خجالتی بودن
        پرتوقع بودن
        عدم باور توانایی های خود
       برای فائق آمدن بر مشکل انزوا و خجالتی بودن بهتر است:
       1- ارتباط خود را با خداوند محکم کنیم و با نماز و حتی به جا آوردن نوافل و دعا، پایگاه روحی محکمی برای خود درست کنیم.
       2- در مجالس عمومی شرکت کنیم و هیچ نگرانی در این زمینه به خرج ندهیم.
       3- شب ها این جملات را با خود تکرار کنیم: من قادر هستم بر زودرنجی خود غلبه کنم،من این دشمن را از سر راه بر خواهم داشت و آن را نابود خواهم کرد، خداوند هم به من کمک خواهد کرد.
       4- اگر گاهی در فعالیت های اجتماعی دوچار عدم موفقیت شدیم و کمی کم آوردیم، مایوس نشویم و بدانیم پیروزی های بزرگ در گرو کسب تجربه از این گونه پیش آمدها است.
       اگر ما کاری کنیم دیگران ما را دوست داشته باشند، کم کم ما هم با آن ها دوست خواهیم شد.
       کتاب آیین دوست یابی دیل کارنگی هم برای مطالعه بد نیست.



همه افراد فکر می کنند درست تشخیص می دهند و درست عمل می کنند اما آمارهای انصراف تحصیلی، شغلی، طلاق، افسردگی ها، ناکامی ها، خودکشی ها و...نشان دهنده تشخیص های ناموفق و عملکرد ناموفق انسان هاست. در هر موفقیتی تشخیص درست و به تبع آن عمل درست، ملاک اساسی است.
         هندسه این تشخیص و موفقیت عبارت است از :
         الف: شناخت صحیح زمان، شرایط، اقتضائات و موفقیت ها( امام صادق علیه السلام: انسانی که زمان شناس باشد ناملایمات به او هجوم نمی آورد)
         ب: شناخت درست امام زمان یعنی نسخه و الگوی مناسب با زمان( پیامبر اکرم (ص) هر کس که بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلی مرده است)
         ج: شناخت درست امکانات، استعدادها، ظرفیت ها و سرمایه ها(لایکلف الله نفسا الا وسعها)
         د: شناخت درست موانع، محدودیت ها، دشمن ها و دشمنی ها ( ای بنی آدم شیطان شما را نفریبد شیطان و قبیله اش از همه جهت شما را تحت نظر دارند)
         نقش امام( الگو و نقشه) در هندسه موفقیت:هندسه موفقیت

         1- در استفاده از سالن سینما،راهنمایی کد برای راهنمایی شخص و چراغ قوه راهنما، حرف اول را می زند.
         2- در انجام یک ورزش خوب هدایت تیم مربی گری و کاپیتان بر هیچ کس پوشیده نیست.
         3- در تهیه یک فیلم نقش تیم کارگردانی که دیالوگها، نقش ها، رفتارها را تنظیم می کند، عامل موفقیت یک فیلم است.
          4- در اجرای یک سرود زیبا نقش رهبر تیم نقش کلیدی است که آهنگ ها را دلنشین می کند.
         حالا
:
         1- سالن سینمای تاریک دنیا( تاریکی ناشی از جهل و نادانی) به مراتب نیازمند تر از سالن کوچک به راهنمای کامل است.خداوند برای این کار پیامبران و امامان و صالحان را برگزیده است که هم از رحمت و مهربانی برخوردارند و هم با نور الهی هدایت می کنند( ما ینطق عن الهوی ان هی الا وحی یوحی)
          2- اگر یک بازی 90 دقیقه ای راهنما و ناظر و تنظیم کننده می خواهد بازی 100 ساله زندگی با تمام فراز و نشیب ها و اقتضائات مختلف، تعیین کننده نقش ها می خواهد که از ناحیه کسی که خالق انسان است.
          3- اگر یک فیلم که نقش مصنوعی بازی کردن است کارگردان می خواهد، ایفای نقش حقیقی انسانیت نیازمند کارگردان دلسوز و آ
شنای
به حقیقت این نقش هاست.
          4-  در اجرای یک سرود وقتی نیاز به رهبری داریم، اجرای آهنگ موزون زندگی انسان نیازمند رهبری است که آهنگ جوانی، زندگی، ازدواج،دلنشین باشد نه این قدر غمناک






رابطه هایى که بر پایه دوست داشتن و محبت است، استوارتر ودیرپاتر است. اهرم نیرومند عشق و محبت نیز، در بسیارى از زمینه هاى اجتماعى و ارتباطات انسانى، کارسازتر از عوامل دیگر است. از این رو،ریشه یابى عوامل تقویت کننده دوستى، ریشه کنى عوامل سست کننده علاقه ها و استفاده از عوامل محبت آفرین، در بهبود مسایل معاشرت مهم است.

اگر عقل و اندیشه، در زندگى نقش «چراغ راهنما» دارد که روشنى مى بخشد و راه را نشان مى دهد، عشق و محبت قلبى نیز نقش «موتورمحرک » را دارد که پیش برنده است و حرکت آفرین و زبان دل، قوى تر اززبان عقل است و گاهى هم که محبت و عشق، فرمان مى دهد، عقل ازپاى مى ماند و مطیع مى گردد.


آثار مثبت و منفى محبت


در روابط انسانى، عشق و علاقه، هم آثار نیک و جهات مثبت داردو هم اگر بى حساب و بى معیار و خارج از کنترل باشد، پیامدهاى سوءخواهد داشت. به همان اندازه که دوست داشتن و عشق ورزیدن، در انسان دوستدار، کشش و امید و دلگرمى ایجاد مى کند، او را به همرنگى وهمسانى با محبوب و اطاعت از معشوق مى کشاند و عاشق را به فداکارى، گذشت و ایثار در راه محبوب مى کشاند، گاهى هم حقایق رابر انسان پوشیده مى سازد و عیب ها را کتمان مى کند و نقاط ضعف را به نقاط قوت تبدیل مى نماید و زشت را زیبا جلوه مى دهد و این، ازعوارض سوء «افراط در محبت » است.

به تعبیر حضرت رسول(ص): علاقه به چیزى انسان را کور و کر مى کند. و به فرموده حضرت امیر(ع): کسى که به چیزى عاشق و شیفته شود، این محبت، چشم صورت و چشم دل او را نابینا مى سازد، پس او با چشمى ناسالم مى نگرد و با گوشى ناشنوا مى شنود و خواسته ها و تمنیات، عقل او را ازهم مى گسلد و دنیا، دلش را مى میراند ...

محبت، گاهى در داورى انسان نسبت به دیگران هم اثر مى گذارد ومحبت را به داورى ناحق مى کشاند. علاقه، در نپذیرفتن نقد و انتقاد هم مؤثر است. اگر شما دوستدار کسى باشید، اغلب حاضر نیستید در باره او انتقاد و عیبجویى بشنوید.

محبت، بعضى محبوبها را مغرور مى سازد. برخى ظرفیت آن راندارند که طرف محبت قرار بگیرند و گرفتار عجب مى شوند. بعضى کودکان اگر محبت زیادى ببینند، لوس و پرتوقع و دشوار و خودپسندمى گردند. به هر حال، اینها عوارض نیک و بد محبت است که نباید ازنظر دور بماند.


ابراز علاقه


آنچه بیشتر به جنبه معاشرتى مربوط مى شود، آشکار کردن محبت و علاقه به دیگران است. اگر کسى را دوست دارید، چه از دوستان وبرادران ایمانى، یا نسبت به فرزندان و همسر و ... این محبت را بر زبان آورید و آن را ابراز کنید، تا محبتها افزوده شود و دوستیها تداوم واستمرار یابد.

انسان علاقه دارد که مورد علاقه و محبت دیگران باشد. اگر آن دوستداران، محبت خود را آشکار کنند، محبوب هم به محبان علاقه مند مى شود و این محبت دو جانبه، زندگیها را از صفا و صمیمیت بیشترى برخوردار مى سازد. ما اگر بدانیم که خدا دوستمان دارد، ما هم خدا را بیشتر دوست خواهیم داشت. اگر بدانیم و بفهمیم که رسول خدا(ص) و اهل بیت(ع) به ما شیعیان عنایت و محبت دارند و این علاقه را بارها نشان داده و اظهار کرده اند، محبت عترت در دل ما بیشترخواهد شد.

اینکه خداوند بارها در قرآن کریم، محبت خویش را ابراز کرده ودر آیاتى که «ان الله یحب الذین ...» دارد، مى فرماید که دوستدار پاکان،توبه کنندگان، پاکى جویان، نیکوکاران، متقین، متوکلین، صابران، اهل قسط و عدل است. و در جایى از کسانى یاد مى کند که هم خدا آنان رادوست دارد و هم آنان به خدا علاقه دارند (یحبهم و یحبونه)  توجه به این نکته، «حب خدا» را در دلها شعله ور مى سازد. وقتى ائمه معصومین(ع) محبتهاى خویش را نسبت به هوادارانشان ابراز مى کنند،متقابلا این اظهار عشق، عشق مى آفریند.

از حضرت على(ع) مى پرسند: یا على! چگونه اید؟ مى فرماید:دوستدار دوستانمان و دشمن دشمنانمان هستم. آیا اگر بدانیم که مولاى متقیان به دوستانش علاقه دارد، نخواهیم کوشید که گوهر عشق او را در سینه داشته باشیم؟!

آنچه روابط دوستانه را نیرومندتر مى سازد، ابراز علاقه است.ممکن است شما به کسى علاقه و ارادت داشته باشید، ولى به دلیل تنبلى و بى حالى، یا خجالت و شرم یا به هر علت دیگر هرگز بر زبان نیاوریدو به او نگویید که دوستش دارید، او از کجا پى به علاقه مندى شما ببرد وبه شما علاقه پیدا کند؟ کلید جلب محبت او، ابراز علاقه خودتان است.این نکته در دستورالعملهاى اخلاقى آمده و حتى بابى براى آن گشوده شده است.

امام صادق(ع) فرمود: اگر به کسى علاقه و محبت داشتى، او را آگاه کن. در روایت است که مردى از مسجد گذر کرد، در حالى که امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نیز در مسجد نشسته بودند. یکى از اصحاب امام باقر(ع) گفت: به خدا قسم من این شخص را دوست مى دارم.امام فرمود: پس به او خبر بده، چرا که این خبردادن، هم مودت ودوستى را پایدارتر مى کند، هم در ایجاد الفت، خوب است

از پیامبر خدا(ص) نیز روایت است که فرمود:

هر یک از شما دوست یا برادر دینى اش را دوست بدارد، پس به اواعلام کند.

در حدیث دیگرى همین مضمون آمده، با این اضافه که «فانه اصلح لذات البین »این اعلام دوستى، براى اصلاح و آشتى میان افراد،شایسته تر و مفیدتر است.


نقش ابراز علاقه در خانواده


نکته اى که یاد شد، غیر از محیط اجتماعى و روابط انسانى مسلمانان با یکدیگر، در محیط خانه و میان افراد خانواده هم مطرح است. صفاى زندگى به حاکمیت عشق و علاقه بر محیط زندگى ومعاشرت است و اگر دوستى و علاقه نباشد، زندگى جهنمى است سوزان و محیطى است سرد و بى روح.

گاهى گفتن کلمه «دوستت دارم »، شعله محبت را فروزان مى کند و به زندگیها روح و نشاط مى بخشد. ابراز عشق و علاقه در محیط خانواده،میان دو همسر، یا میان پدر و مادر نسبت به فرزندانشان خانه را به بهشت تبدیل مى کند. چه دوزخهاى سوزانى که معلول کمبود محبت وعاطفه فرزندان از جانب والدین است و حسرت شنیدن «عزیزم، دلبندم،تو را دوست دارم و ...» سالها بر دل کودکان مى ماند و گرفتار عقده کمبودمحبت مى شوند.

پیامبر اکرم(ص) فرمود:  اینکه مرد، به همسر خود بگوید: «تو را دوست دارم »، هرگز از دل همسر بیرون نمى رود!

شگفتا که یک جمله کوتاه و ساده، ولى یک دنیا تاثیر وعشق آفرینى! و چقدر بخیلند آنان که از گفتن چنین واژه هاى محبت آورى نسبت به همسر و فرزندان و دوستان و بستگان خویش،مضایقه دارند و از عواقب و پیامدهاى نیکو و آثار سازنده آن غافلند. ابراز دوستى و محبت، تنها به گفتن و لفظ نیست. گاهى احترام کردن، بوسیدن، نوازش کردن، هدیه و سوغات خریدن و این گونه حرکات، نشانه عشق و دوستى است.

رسول خدا(ص) فرمود: کودکان رادوست بدارید و به آنان ترحم و شفقت نمایید. لطف و مهربانى به خردسالان، گواه عشق و محبت نسبت به آنهاست. و ترحم، خود نشانه محبت داشتن به فرزندان است. در روایات بسیارى به بوسیدن فرزندتوصیه شده و براى هر بوسیدن اولاد، درجه اى در بهشت منظور گشته است «من قبل ولده کتب الله له حسنة ... .» 

در روایت است: روزى حضرت رسول(ص)، دو فرزندش امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) را بوسید. اقرع بن حابس کنارحضرت بود. گفت: من ده فرزند دارم، تاکنون هیچ کدام را نبوسیده ام!پیامبر خدا فرمود: من با تو چه کنم، که خدا رحمت و عطوفت را از دلت کنده است. در روایات متعددى هم به رعایت عدالت در بوسیدن وپرهیز از تبعیض در بوسیدن و ابراز محبت به فرزندان تاکید شده است.

راستى، فرزندى که از پدر و مادر محبت ندیده و سخن گرم وعشق آفرین نشنیده است، آیا به این نتیجه نمى رسد که دوستش ندارندو در خانه جایى ندارد و کسى او را به حساب نمى آورد؟ و آیا این «عقده »، بعدها براى او چه پسر باشد و چه دختر، مشکل به بارنمى آورد؟ کودکانى که از خانه فرار مى کنند، پسران و دخترانى که جذب برخوردهاى عاطفى دشمنان دوست نما مى شوند و به فسادمى گرایند، آیا جز معلول فقدان محبت و عاطفه در درون خانواده است؟ اگر فرزندان در محیط خانه از نظر عاطفى و محبت اشباع شوند،هرگز به دام شیادان که با تور محبت به شکار جوانان و نوجوانان مى پردازند، نمى افتند.

بررسى پرونده برخى از بزهکاران و مجرمین یا فراریان از خانه یااقدام کنندگان به خودکشى، نشان دهنده کمبود محبت آنان در خانه و ازسوى والدین است. در نامه دخترى که پس از آلوده شدن و گرفتارى دردام شیادان و گرگهاى عفاف، اقدام به خودکشى کرده، چنین آمده است(در باره مادرش):

«او مادر من بود. براى تربیت من که تنها فرزندش بودم رنج بسیار کشید، ولى هرگز نخواست دوست من باشد ... روزى رسید که این کمبود را شیطان دیگرى جبران کرد. من که تشنه محبت بودم، دست پرمهر او را به گرمى فشردم و به رویش آغوش گشودم. یقین دارم که دختران محبت دیده، هرگز دچار این لغزش نمى شوند. کسى که در خانه اش چشمه آب حیات دارد، به دنبال سراب نمى رود ... .»

نتیجه آنکه; حیات اجتماعى، شادابى و صفاى خود را مدیون محبت و دوستى است. وقتى به کسى علاقه و محبت داریم، چه پدر ومادرمان باشد، چه برادر و خواهرمان، چه فرزندانمان، چه استادمان،چه شاگردمان، چه هر انسان دیگرى که به دلیل داشتن فضیلتى وبرخوردارى از عملکردى شایسته و تحسین برانگیز، محبوب ما شده ودر خانه دلمان جاى گرفته است، این دوست داشتن و ارادت و عشق رابر زبان آوریم و در دل نگه نداریم.

ابراز دوستى و اظهار علاقه، خود ما را هم مورد علاقه و محبت دیگران قرار مى دهد. معاشرت گرم و محبت آمیز با دیگران، هنرى است شایسته که باید کوشید این ادب اجتماعى را فرا گرفت و به کاربست.


 


منبع: کتاب اخلاق معاشرت




آیا «شیطان»، بعد از مرگ نیز به سراغ انسان مى آید؟


دیشب با یکی از دانش آموزانی که توی مدارس تهران با ایشون آشنا شدم صحبت می کردم .سوال جالبی را مطرح کرده بود ...


آیا شیطان بعد از مرگ ما نیز سراغ ما میاد یا اینکه فقط در این دنیا به دنبال فریب ماست؟؟؟


خیلی برای من جالب بود که یک جوان تا اینقدر به فکر شیطان البته از نوع مثبتش است.و شاید نگران بعد از مردن خود...


شاید خیلی از ماها حتی فکر این نوع سوالات نیز به ذهن مبارک مان خطور نکرده باشد.


ولی واقعاتکلیف شیطان با ما بعد از مرگ ما چگونه خواهد بود؟؟؟


خلاصه پاسخی که به ایشان دادم را اینجا خدمت همه شما عرض می کنم 
حقیقت اینست که دنیا محل تکلیف است و آخرت و جهان پس از مرگ، مکان پاداش و جزاست.امیرالمؤمنین(ع)فرمود: امروز زندگى در دنیا با عمل و تکلیف همراه است و حسابى در آن نیست، ولى آخرت، روز حساب رسى به اعمال است و دیگر جاى تکلیف و عمل نیست.[ نهج البلاغه/ خ 42]
 هم شیطان و هم انسان تنها در دنیا داراى اختیار هستند; بنابراین شیطان بعد از دنیا توان و اختیار وسوسه ندارد.
شیطان هنگامى که خود را مطرود نزد خداوند دید، طغیان و لجاجت را بیشتر کرد و به جاى توبه و بازگشت به سوى خدا و اعتراف به اشتباه، تنها چیزى که از خدا تقاضا کرد، این بود: (قَالَ أَنظِرْنِى إِلَى...)[ اعراف/ 14‍‍]خدایا! مرا تا پایان دنیا مهلت ده و زنده بگذار. خداوند متعال، این تقاضاى او را به اجابت رساند: (قَالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِین...)[ اعراف/15]به تو مهلت داده خواهد شد.
آن گاه هدف خود را از این عمر طولانى چنین بیان کرد: (قَالَ فَبِمَآ أَغْوَیْتَنِى لأََقْعُدَنَّ...)[ اعراف/ 16]اکنون که مرا گمراه ساختى! بر سر راه مستقیم تو براى آنها کمین مى کنم. تا همان طور که من گمراه شدم، آنها نیز به گمراهى بیفتند!
پس روشن شد که::گمراهى انسان در همین دنیا تحقق مى یابد، چون اراده و اختیار فقط در این دنیا وجود دارد و انسان در سایه اراده و اختیار است که اعمال خیر و یا زشت انجام مى دهد.


حالا::


آیا «شیطان»، بعد از مرگ نیز به سراغ انسان مى آید؟


نظر شما چیست؟؟؟




همه ما کم و زیاد شنیدیم که آدم باید ارتباط خودش‌رو با اقوام حفظ کنه و از محبّت به نزدیکانش دریغ نکنه چرا که این ارتباط و صمیمیّت نقش بالایی در امنیّت و بهداشت روانی جامعه داره که جای بسط و تفصیل اون اینجا نیست؛ اما صله رحم یک بعد الهی هم داره که عجیب مورد عنایت حق تعالی قرار گرفته تا جایی که اونو واجب اخلاقی دونسته و قطع ارتباط با خویشاوندان – هرکی و هرجور که باشن – بعنوان یه اقدام حرام و در کنار گناهان کبیره! منظور فرموده و از ما خواسته شده که در هیچ شرایطی ارتباطمون‌رو با فامیل قطع نکنیم، تا از احوال هم با خبر بشیم و موقع‌اش به داد هم برسیم. معلوم میشه اگه کسی از قوم و خویش ما گرفتاری خاصی داشته باشه ارتباط با اون اولویت بیشتری داره. البته این‏هم که خویشاوند به چه کسایی اطلاق می‌شه خیلی مهمه؛ اصولا بار معنایی کلمه رحم به خاطر روشن کردن مفهوم افرادی هست که در نهایت از یک مادر زاده شدن1 . لابد می‌گید همه ما در نهایت از مادرمون حوّا بدنیا اومدیم! ولی منظور نهایت حداکثر سه چهار واسطه است. طوری که فامیل دوری که از نظر عرفی دیگه فامیل محسوب نشه شامل قانون صله رحم نمی شه؛ البته مسلما ارتباط با اونها هم خوب و پسندیدس. ضمنا اینکه چه طور فامیل رو جذب و باهم ارتباط صمیمانه برقرار کنیم و ارتباط حاصل شده رو حفظ کنیم، ابزار این سنّت حسنه فقط یه چیزه: حسن خلق! بقول مولوی:


از محبّت خارها گُل می‏شود                 وز محبّت سرکه‏ها مُل می‏شود


ارتباط با فامیل بسته به دوری و نزدیکی اونها مراتبی داره. مثلا با فامیل خیلی دور میشه حتی فقط با یه نامه (پستی یا پیام کوتاه ناقابل 17 تومنی!) و یا تلفنی از احوالشون سراغ بگیریم ولی مسلماً قوم و خویش خیلی نزدیک رو باید حضوری ملاقات کرد و به اصطلاح رفت و آمد داشت. امام‌علی(علیه السلام) فرمود: "صله رحم کنید گرچه با سلام کردن باشد2" ارتباط محدود در مورد افرادی هم که فکر می کنیم رفت و آمد با اونها ممکنه آثار منفی برای خودمون و خانوادمون داشته باشه هم کارسازه ولی همون طور که قبلا عرض شد قطع کامل رابطه با ارحام، حتی اگر کافر و فاسق هم باشن! حرامه. چه بسا با رابطه‌ای به باریکی مویی بشه مشکل اعتقادی و اخلاقی و ... کسی رو حل کرد. اگر هم کسی باما قطع رابطه کرد یا ارتباطمون از دو طرف قطع شده بود وقتی یه خورده غرورمون رو زیر پا بذاریم و به راههای جلب محبت متوسل بشیم می تونیم هم خودمون و هم اون فامیلمونو از محرومیت  بزرگ بهشت نجات بدیم!3 چرا محرومیت از بهشت ؟! چون بنا بر روایات، یکی از آثار سوء قطع رحم محرومیت از بهشته البته من دلم می خواست اول مزایاشو بگم ولی دیدم بقول معروف تا تنور داغه باید چسبوند! از دیگر عواقب این کار اینه که ترکش مورد لعن خدا قرار گرفتنه 4 و از فواید و مزایاش بپرسی که دیگه فراوونه مثلا طول عمر، زیاد شدن روزی که ملموس ترن، و همینطور پاک شدن اعمال شر و آسون شدن حساب و کتاب! حالا با این احوال لابد همه دلشون برای فامیلاشون تنگ شده و منتظرن زودتر تعطیلات نوروز برسه و در انجام این عمل نیک از فرصت کمال استفاده رو بکنن انشاء‏الله که اینطور باشه.



1 . مفردات راغب،‌واژه رحم.

2. اصول کافی، ج 2، ص 155.



3 . رسول خدا(ص) فرمود:"سه گروهند که داخل بهشت نمی‏شوند: 1. شراب خواران، 2. جادوگران و ساحران، 3. قطع کنندگان رحم".



4 . "اگر رویگردان شوید، آیاجز این انتظار می‏رود که در زمین فساد کنید و قطع رحم نمایید؟ آن‏ها کسانی هستند که خداوند از رحمت خویش دور شان ساخته است" محمد (47) آیات 22 و 23.




در روایت آمده که مردی به نزد حضرت حسین بن علی (ع) آمد وگفت: من مردی هستم اهل گناه، وتوانایی شکیبایی گذشت از معصیت را ندارم، پس شما مرا موعظه ای بنمائید!


حضرت در پاسخ او فرمودند: پنج کار بجای بیاور، وسپس هرگناهی بخواهی انجام ده!


اول آنکه: از روزی خدا مخور ، و هرگناهی بخواهی انجام ده!


دوم آنکه: از تحت قیومیت و ولایت خدا خارج شو ، و هرگناهی بخواهی انجام ده!


سوم آنکه: برای گناه جائی را بطلب که خدا در آن ترا نبیند ، و هرگناهی بخواهی انجام ده!


چهارم آنکه: چون ملک الموت برای گرفتن جان تو آید او را از خود دور گردان ، و هرگناهی بخواهی انجام ده!


پنجم آنکه: چون فرشته پاسدار دوزخ بخواهد ترا در آتش بیفکند تو در آتش داخل مشو ، و هرگناهی بخواهی انجام ده!


"بحار النوار، ج78، ص126" ، "جامع الاخبار، فصل9، ص152" ، "لمعات الحسین ،ص24"




سوالی اساسی پیش روی یک جوانان که می خواهد در این جامعه سالم بماند!


آیا کنترل این غریزه لازم است؟


جواب دادن به این سؤال به نظر راحت می رسد : "اگر کنترل نکردن یک چیز سبب بروز مشکل گردد ، پس کنترل آن عقلانی است"


حال چگونه می توان آن را کنترل نمود؟


آیا افسار قوی برای مهار این اسب سرکش وجود دارد؟


آیا ازدواج حلال مشکلات است؟


اگر هست پس چرا شرایط رسیدن یه آن این همه دشوار است؟


چرا تا جوانی در خانواده خود صحبت از ازدواج را مطرح می کند، با نگاههای عجیب و غریب مواجه می شود؟(البته استثنا هم وجود دارد)


چرا دیگر ،دخترهای این دوره زمانه دوست ندارند که پسر به صورت رسمی و از طریق خانواده اقدام به خواستگاری کند؟


(ظاهرا آنها ترجیح می دهند اول خودشان پسر را بشناسند ، بعد خانواده را در جریان قرار دهند)


چرا دختران وخانواده هایشان جلوی پای خواستگاران سنگ اندازی می کنند؟


چرا ملاک یک پسر خوب داشتن مال و اموال و تحصیلات و تیپ و قیافه شده است؟


چرا مهریه به منزله بهای دختر و فقط در جهت پز دادن برای در وهمسایه شده است؟


چرا هزینه برگزاری یک عروسی یک رقم میلیونی است که خود یک مانع برای خیلی هاست؟؟؟


چرا ؟ چرا؟ چرا؟ و صدها چرای دیگر!!!


من می دانم چرا،


در روایت داریم که هرگاه جوانی ازدواج می کند ، شیطان فریاد بر می آورد که این جوان ایمان خود را از من مصون داشت . اگر تمامی خیر و برکات ازدواج را نبینیم و فقط همین یک جمله را مشاهده کنیم ، طبیعی به نظر می رسد که آن دشمن قسم خورده انسان ،کمر همت بر بازداشتن انسان از تکمیل نیمی از دین خود می بندد وبرای رسیدن به این مقصود از هیچ تلاشی فروگذار نمی کند.


دوست عزیزی جمله زیبایی می گفت : "مردم هدف از زندگی را گم کرده اند"


به راستی در این دنیا دنبال چه می گردیم؟؟؟


به کدام سو در حرکتیم؟؟؟

خدا توفیق عمل به وظیفه را به ما عنایت فرماید.         یاعلی



جنین
از او خواستم خودش را معرفی کند.
من یک جنین 30هفته‌ای هستم.
از وضع زندگی و کیفیت آن پرسیدم.
اوضاع، عالی است. شکر، همه‌چیز فراهم است.
از هر چه که بخواهم، خداوند در اختیارم قرار داده
و در نعمت‌ها، غوطه‌ور هستم و زندگی مرفهی
دارم.»
گفتم: «چه کارهایی انجا دادی که این زندگی
مرفه و پر از نعمت را برای خود فراهم کرده‌ای؟»
سری تکان داد و گفت: «ناگهان احساس کردم
که نبودنم به بودن، تبدیل شد؛ بدون اینکه پیش
پرداخت و قیمتی را بپردازم.»
و در حالی که شادی از چشم‌هایش تراوش
می‌کرد، گفت:
«به معنی واقعی رایگان!»
از او، زمان تولدش را پرسیدم، دیدم ناگهان
شادی از چشم‌هایش ناپدید شد و گفت:
ای کاش مرا به یاد این موضوع نمی‌انداختی.
مدتی است ناراحت آن زمان هستم. قرار است
زندگی‌ام پایان یابد.»
کمی نگران شدم و گفتم: «مگر بیماری خاص،
خطر زایمان، عفونت، زایمان زود‌رس و... در کار
است؟»
گفت: «نه، قرار است مرا از این همه نعمت و
خوشی و زندگی جدا کنند و در زمان زایمان، مرا
از دنیای دل پسندم، ببرند.»
خنده‌ام گرفته بود؛ ولی از آن جایی که او خیلی
جدی صحبت می‌کرد، جرات خندیدن را پیدا
نکردم، به او گفتم: «مگر قرار است بمیری؟»
او گفت: «هر جنینی تا زمان زایمان، بیشتر عمر
نمی‌کند».
نمی‌توانستم به او ثابت کنم که دنیای داخل
رحمی، مقدمه‌ای برای دنیای پهناور و
دل‌چسب‌تری است که حتی قابل مقایسه هم
نیست؛ او نمی‌فهمید.
ناگهان خودم هم ناراحت شدم؛ با خودم فکر
کردم که فکر مشابهی است؛ گاهی‌ به مرگ
چنان می‌اندیشم که همان جنین، به زایمان.
برای کسی که مرا بار اول از هیچ‌ هیچ، به وجود
آورد، دوباره زنده کردن که هیچ است، ده‌ها و
صدها بار هم می‌تواند بمیراند و زنده کند؛ ولی او
تصمیم گرفته که دوبار، زنده کند و یک‌بار بمیراند.



یا لطیف...


بعضی وقت ها آدم آنقدر درگیر و دار زندگی،کار،درس،رفاقت و رقابت و ...غرق می شود که محیط اطرافش را خوب نمی بیند.سرعت تصاویری که روی مردمک چشمانش می نشیند روی دور تند می افتد و بدون درک و تامل و بی هیچ حسی نسبت به آن ها از کنارشان می گذرد.همه چیز مثل هوای اطراف،آسفالت خیابانی که هر روز،پایمان را بر رویش می گذاریم،نوشته های کج و معوج روی دیوار های آجری،مناظر یکنواخت مسیر خانه و ...عادی می شود.آنقدر عادی که چشممان دیگر آن ها را نمی بیند.انگار که اصلا وجود ندارند.اما اگر میان شلوغی و ازدحام لحظه های پرشتاب عمرمان،وقتی پیدا کنیم و ذهنمان را فارغ از هر دغدغه ای آزاد بگیریم،آن وقت به کشف های تازه ای می رسیم.روی مسائلی دقیق میشویم که همیشه بوده اند و هرگز فرصت فکر کردن به آن ها را نداشته ایم.


       ******************


اوتوبوس شلوغ است و لبالب پر.جای سوزن انداختن نیست.هوا گرم است و حتی پنجره های نیمه باز هم نمی توانند حالمان را جا بیاورند.با این حال خوشحالیم که جایی برای نشستن داریم.وگرنه مسیری به آن طول و درازی آن هم سر پا در بیداد گرمای مرداد ماه،ترافیک شلوغ بزرگراه...به آدمهایی که کنارمان ایستاده اند نگاه می کنیم.در آن شلوغی احتمالا چهره ی رنجور و تکیده ی پیرمرد یا پیرزنی را می بینیم که میله آهنی را محکم چسبیده است و عرق از سر و رویش می بارد.فشار جمعیت اذیتش می کند و نفسش تنگ می شود...سر هر پیچ تعادلش به هم می خورد و روی دیگران می افتد.نگاه او از پشت عینک ته استکانی اش خسته است.رویمان را بر می گردانیم و به خیابان و منظره هایش نگاه می کنیم.خوشحالیم که جایی برای نشستن داریم!...


       ******************


باران مثل آب شیلنگ از آسمان می بارد.برقی تا میانه ی خیابان را روشن می کند و به دنبالش صدای رعد شیشه ها را می لرزاند.دختر زیر چتر آبی رنگش احساس خوبی دارد.داخل ایستگاه اوتوبوس ایستاده و به فضای سبز رو به رویش خیره مانده.آن جا که درختان کاج و بلوط سر به آسمان بلند کرده اند و قطرات پاک و زلال باران از سر و روی برگ هایشان می چکد.همیشه عاشق باران و هوای ابری پاییز بود و دلش پر می زد برای قدم زدن در خیابان های خیس از باران.اتوبوس با صدایی بلند جلوی پایش ترمز می کند.می خواهد چترش را ببندد و سوار شود که صدایی از پشت سرش می گوید:((خانم!شما را به خدا سریع تر...خیس آب شدیم...))به عقب بر می گردد.زنی چادر به سر با کودکی تنگ در آغوش،زیر بارش بی وقفه ی باران ایستاده و قطرات آب از سر و رویش می چکد...دسته ی چتر در دست دختر می خشکد!...


        ******************


کمی دقیق شویم...چیز های زیادی اطراف ما هستند...








[ مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ ]

[ Designed By Ashoora.ir ]