سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
تدبیر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
درباره

نوای دل وبلاگ لبهای زخمی
پارس تولز ابزار وب
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها

و آسمان چه میداند که قفس چیست؟،،،
و نسیم هم از درد بی خبر است؟...

و پروانه تنهایی را نمی شناسد...

هجوم موجها برای چیست؟...

چرا دریای وجودم طوفانیست؟...

چرا آسمان دلم ابریست؟...

چرا شمع وجودم نوری نمی دهد در هنگام سوختن؟...

به حسرت یک قطره شبنم ، چه شبها را در زیر بوته های اقاقی گونه هایم به سحر رسانیدم و تنها صدای زمزمة مرگ شب پره ها سوهان روحم بود.

چه لحظه های قشنگی را که در کنار تارهای در هم تنیدة عنکبوتان سرنوشتم شعر عبور سرودم ...

و چه سحر گاهانِ غفلت را که در آن سوی دشت تنهایی طلوع رفتن را به انتظار نشستم...

هنوز هم قطره قطره ترنم دلتنگی از تاول خشکیدة لبهای زخم خورده ام می چکد...

و هنوز میراث بودنم با دستان سیاه هیولای زمان به یغما میرود...

تقدیر...

تقدیر تمامی فصلهای کتاب زندگیم را با زمستانی ترین واژه ها تحریر کرده...

و صفحات در هم دفتر بودنم را فقط با مشق دلتنگی آذین می کنم...

و برگهای صحیفة وجودم ، تنها فصل خزان را تجربه کرده اند...

کاش د راین کوچه های تاریک و پیچ در پیچ عبور ، سیاهچال ندامتی پیدا می شد و لحظه ای روح آزرده ام را به میهمانی مرور خاطرات می برد.

هق هق چشمانم لرزه براندام خستة قلبم انداخته و نبض سکوتم را بر هم زده.

و این ابر سنگین تباهی هاست که آسمان چشمانم را در آغوش کشیده و امید را چند گاهی است به انتظار برق نگاهی نشانده...

یعنی می شود اشک آسمان را لمس کرد؟

و هق هق ستاره را در آغوش کشید؟

یعنی میله های قفس را می توان فهمید؟

و سوختن پروانه ها را می توان شنید؟

باید این ساحل خیالی را تنها رها کنم....

و باید تاریکی امشب را در آغوش سرد خود سخت بفشارم...

امشب....

 

 




مردم در همه جای دنیا عاشق می شوند، از عشق دست می کشند یا در عذاب عشقند. عبارات عاشقانه به شما کمک می کند تا عمیق ترین افکار و احساساتتان را در زمانهایی که کلمات به راحتی بر زبانتان جاری نمی شوند، ابراز کنید. در اینگونه مواقع علیرغم تمام تلاشتان برای پیدا کردن کلمات و جملات، هیچ کلمه ای به ذهنتان نمی رسد.

ممکن است ذاتاً یک نویسنده یا شاعر به دنیا نیامده باشید، درست است. اما توانایی انتخاب دارید. پس بهترین و زیباترین عبارت عاشقانه را انتخاب کنید که حرف دلتان را به عزیزتان برساند تا او بفهمد که در عمق ذهن و قلبتان چه می گذرد.

وقتی کلمات به یاریتان نمی آیند، اجازه بدهید عبارات عاشقانه کمک حالتان باشند. اجازه بدهید عبارات عاشقانه به شما کمک کند افکارتان را به زیبایی بر صفحه کاغذ نقاشی کنید.

چه برای کارت تبریک روز ولنتاین باشد، چه برای سالگرد دوستی یا ازدواج، یا نامه ها یاایمیل های عاشقانه، اگر نمی دانید چه بگویید و چه بنویسید، اصلاً نگران نباشید.

با عبارات عاشقانه عشقتان را جاری کنید و ببینید که این جملات چطور به کارت، نامه یا پیام شما جان می بخشد.

چرا همین امروز امتحان نمی کنید؟

10 نمونه از بهترین عبارات عاشقانه

1) "ما نه برای یافتن فردی کامل، بلکه برای دیدن کامل یک فرد ناکامل عاشق میشویم." – سام کین

2) "من باور دارم که دو انسان از قلبشان به هم متصلند، و مهم نیست که چه کار می کنید، که هستید و کجا زندگی می کنید؛ اگر مقدر شده که دو نفر با هم باشند، هیچ مرز و مانعی بین آنها وجود نخواهد داشت." – جولیا رابرتز

3) "دوستت دارم نه به خاطر اینکه چه کسی هستی، به این خاطر که وقتی با توام چه کسی میشوم." – ناشناس

4) "زندگی به ما آموخته که عشق در نگاه خیره به یکدیگر نیست، بلکه در یک سو نگریستن است." – آنتونیو دو سنت اگزوپری

5) "در عشق حقیقی، کوتاهترین فاصله بسیار طولانی است و از طولانی ترین فاصله ها می توان پل زد." –هانس نوون

6) "عشق یعنی وقتی دور هستید دلتنگ شوید اما از درون احساس گرما کنید چون در قلبتان به هم نزدیکید." –کی نودسن

7) "اگر هر بار که لبخند بر لبانم می نشانی، می توانستم به آسمان بروم و ستاره ای بچینم، آسمان شب دیگر مثل کف دست بود." – ناشناس

8) "بهترین و زیباترین چیزها در دنیا قابل دیدن و لمس کردن نیستند—باید آنها را با قلبتان احساس کنید." –هلن کلر

9) "این عشق نیست که دنیا را می چرخاند، عشق چیزی است که چرخش آنرا ارزشمند می کند." – فرانکلین پی جونز

10) "اگر معنای عشق را می فهمم، همه به خاطر توست." – هرمان هسه




گویند : مردی به زنی عارف پیشه رسید و جمال او ، دل مرد را ربود و گفت : ای زن ! در هوای تو خویشتن را از دست دادم .

زن عارف بگفت : چرا در خواهرم ننگری که از من نیکوتر و زیباتر است !

مرد پرسید : خواهرت کجاست تا ببینم !

زن گفت : ای بیکاره هوس باز ، عاشقی کار تو نیست . چرا که اگر در دعوی دوستی ما درست بودی ، تو را پروای دیگری نبود یعنی اگر واقعا عاشق بودی دنبال زیبا تر از من نبودی .....

بله دوستان عزیز عاشق واقعی ، هیچ موقع به ظاهر معشوق نگاه نمیکند و عشق خود را از روی هوس انتخاب نمیکند .

 

عشق هایی کز پی رنگی بود    عشق نبود عاقبت ننگی بود


عاشقان از درد زان نالیده اند      که نظر ناجایگه مالیده اند   ( مولوی )



شبی که خواب از چشمم پرید و ابتدا تا انتهایش چشمانم به روشنایی رویای تو روشن بود...

کاش می شد مهربانی را خرید
یک سبد از مهربانی های تو در کوله باری کرد و رفت
                                           تا به اوج دستهای خسته ای
                                           تا به نوری تا به ژرفای نگاهی پر ز آه

 کاش می شد دستهای گرم تو
                                      روی قلب سرد من لانه کند
کاش از عمق نگاه پر ز معنای بلندت 
                          مرا می دیدی اما
                                             جور دیگر
                                             ساده تر
                                             کمی با حوصله
                                             دور از هیاهوهای شهر
                                             دور از نگاه دیگران


آن وقت  من هم زیر برق چشماهایت

در پناه سایه قلب لطیف و مهربانت

 دست در دست کلام پر ز مهرت

                                         با زبان بی زبانی
                                         با خجالت
                                         با تمام شرمساری
همنوا با نبض بی جان و نفس های رمق افتاده ام
                                                      فریاد خواهم زد
                                                                دوستت دارم...

                                                 دوشنبه 15 آذر 1389




یه توصیه به دخترای خوب...
 میدونی چرا تو یه کندوی پر اززنبور فقط یکی به عنوان ملکه هست و بقیه کارمیکنن و در انتها ودر وقتی که تاریخ مصرفشون تموم شد و دیگه به درد کاری نمی خورن محکوم به نابودی اونم با ضرب نیش دیگر زنبورها هستن

و تنها کسی که ماندگارتر از همه است و دیگران بهش احترام می ذارن ملکه است
 درسته
 علتش اینه که :
ملکه هر دم با یه گلی دم ساز نمی شه
 و زنبورهای دیگه هر لحظه رو یه گلی می شینن و با یه گلی دمسازن
دختر خوب!!!!
اگه وجود پاک و نازنینتو هر دم به یه گلی عرضه کنی مثل زنبور کارگری که محکوم به فنایی
ولی اگه تنها بایه گل دمساز بشی مثل ملکه با ارزش می شی
 اما وای به روزی که وجودتو هر روز به یه گل سمی و یاخاری عرضه کنی
 که امروزه اغلب پسرا مثل گلای سمی و خطر ناکن و بعضیهاشون خارن در لباس گل
 سعی کن مثل ملکه باشی
فقط با یکی که ارزش تورو بدونه باش
 تا جاودانگی عشق رو برات به ارمغان بیاره
 تا اونقده براش ارزشمند بشی که جرات نامردی نداشته باشه
ملکه باش تا شاهزاده ای تو رو در آغوشش بکشه




آگه به آسمون التماس کنی ،ستاره هاشو بارون می کنه می بارونه رو قلب تنهات...
اگه به دشت التماس کنی ،پهنه خشک و آفتابیشو آغوش می کنه برای آرامشت ...
اگه به کوه التماس کنی ، سنگهای سخت و سنگینش و نرم  می کنه و مثال دستی می ذاره رو شونه های غم گرفتت تا مرهمی باشه برای تنهاییهات...
اگه به زمین التماس کنی ، جسم سرد و بی روحتو در آغوش جاودانش جا می ده و اجازه می ده سرتو بذاری رو خاگ گرمش...
اگه به دریا التماس کنی ، با یه موج سنگین مثل یه مادری که بچه شو محکم تو بلغش می فشاره تو رو اونچنون می بلعه که همه تنهایی هاتو از یاد می بری...
اگه به جنگل التماس کنی ، تو یه پاییز برگ ریزوی راه میندازه و عزیز ترین پاره تن درختاشو می ریزه زیر پاهات و همه برگای درختاشو فرش راهت میکنه ...
اگه به کویر التماس کنی تو رو می بره تا اوج یه شب پرستاره و گرمی خودشو میسپره به یه شب تنهاییت با یه عالمه ستاره و یه آسمون صاف و مهتابی ...
اگه به وحشی ترین حیوون جنگل التماس کنی ، اشکاتو می بینه ولی در عین گرسنگی به احترام اشکای دونه دونت با زبون بی زبونی گونه های اشک آلودتو می بوسه و می بویه و ... به احترام همین اشکا تو رو تو وجودش هضم می کنه...
اگه ...
دارم آتیش می گیرم...
دارم می سوزم از ...
شاید هیچ وقت فراموش نکنم...
وشاید هیچ وقت تاب نیارم...




شکسپیر:

عشق مثل آبه، می تونی تو دستات قایمش کنی ولی یه روز دستاتو باز می کنی می بینی همش چکیده بی اینکه بفهمی دستت پر ازخاطرست...




به نام عشق زیباترین خطای انسان




 

یک احساس زیبا

صادقانه میگویم حرف دلی بی ریا

بی بهانه میگویم مثل آنها ، همان قلبهای بی وفا ، بی وفایی نمیکنم

عاشقانه میگویم عشق من دوستت دارم


 

صادقانه گفتی دوستم داری ، عاشقانه عشق تو را باور کردم

از من خواستی تنها با تو باشم ، با احترام قلب تنهایم را به تو تقدیم کردم

گقتم این قلب مال تو ، همیشه وفادار تو ، هرگاه خواستی بگو تا شود فدای تو

از من خواستی به کسی جز تو دل نبندم ، میترسیدی روزی تو را ترک کنم

شاخه گل زیبای من ، پر پر نمیشوی هیچگاه در قلب من ،

به عشق پاکمان قسم تنها تو می مانی تا ابد در دل من

هیچگاه نمیگذارم دلتنگم شوی ، همیشه در دلت خواهم ماند ،

هیچگاه نمیگذارم دلگیر شوی همیشه در کنارت هستم ،

هم با تو درد دل میکنم ، هم میشنوم درد دلهایت را...

دوباره میرسیم به آن احساس زیبا ، همان حرف صادقانه ، همان حرف دل بی ریا

همان کلام عاشقانه ، همان احساسی که تنها نسبت به تو دارم ، آری عزیزم خیلی دوستت دارم

گفتی دلت میخواهد همیشه در کنارم باشی،

آرزو داری سرت را بر روی شانه هایم بگذاری و آرام بخوابی ،

بیا عزیزم که من نیز بی قرارم ،


 

آرزو دارم در کنارت همین شعر عاشقانه را برایت بخوانم

عشق افسانه نیست آنکه عشق آفرید دیوانه نیست
عشق آن نیست که در کنارش باشی عشق آن است که به یادش باشی




سخته عاشق باشی ولی هیشکی ندونه

اشکاتو زودی پاک کنی کسی نفهمه

سخته دوسش داشته باشی ولی ندونه

سخته نگاهش بکنی اما نخونه

وای که چه سخته

قشنگی عشق که میگن شاید همینجاست

تو اونو دوست داشته باشی شاید خدا خواست

سخته به قربون چشاش بری تو رویا

قدم قدم گریه کنی کنار دریا

سخته همش تو فکر باشی شاید نخوادت

خاطره هات ورق ورق بیاد به یادت

خاطره هات یکی یکی بیاد به یادت




عزیزم سلام !

بعد یه مدت دوری و در به دری

بعد یه مدت دلتنگی و بی تو بودن

بعد یه مدت تنهایی و حسرت نگاهت

بعد یه مدت سختی نداشتنت...

حالا که دارم از تیکه های کوچیک اشک

واسه کلمه های آشفته ی ذهنم یه چیزی

شبیه قایق می سازم اینجا شبه‚نه فکر کنی

حالا شبه‚نه عزیزم همیشه شبه تا تو یه وقتی

یه روزی از راه با یه فانوس نقره ای بیای و

یه ریزه نور بپاشی رو غریبی این دشت.

حقیقتش هنوز نمی دونم ناچاری به انتظار یا دچار؟!

اگه ناچاری که هیچ‚اما اگه دچاری به پیروی از

آیین سرخ شقایق های وحشی دشت جنون باید

حالتو پرسید.

گرچه دلتنگی پاییز گاهی فرصتی برای پرسیدن

نمی زاره.

من همون که گفتی کردم‚چشمامو به روی هیچ و همه

بستم.روزنه های تردید رو به روی رسوخ هر اون

چه جز بوی توست بستم و در جوار پنجره ای که

هنوز رو به اقبال بلند ستاره های صادق آسمون باز

می شه نشستم.

من نگرانم‚ می ترسم از اینکه مال تو نباشم.

شاید به راستی من اون گمشده ای که تو نغمه های

تو موج می زنه نیستم.

ببین دوست دارم یه چیز رو باور کنی‚مهربونم!

به خدا هیچ کس تو رو به اندازه  من دوست نداره‚

بگو باورت شد‚ننویس.

می ترسم‚می ترسم هر وقت کلاغ های قصه مادربزرگ

به خونه هاشون رسیدند من و تو هم به هم برسیم.

درسته‚یعنی هیچ وقت‚یعنی غیر ممکن‚یعنی هرگز.

اما من همیشه منتظرتم‚اغلب پشت پنجره ام‚ منتظر

صدای بارونم‚آخه هر وقت صدای بارون رو می شنوم

و اشک آسمون رو می بینم یه قدم خودمو به تو نزدیک تر

احساس می کنم و همین کمی آرومم می کنه.

من همیشه منتظر صدای بارونم و انتظار کسی می کشم

که قرار توی بارون بیاد.

من دری و که با کلید اون تو رو شناختم هرگز نمی بندم

حتی اگه تمام عاقلای دنیا منو به جرم روندن عقل از پنجره

تفکر پای میز محاکمه ببرند.

من چند وقته که هرچی می گذره بی دلیل بیشتر دوست دارم

اما این بار نه مثل مجنون‚نه مثل لیلی‚ مثل خودم

مثل رویای تو...

تا هر وقت که بخوای دوست دارم‚من همون معشوق

روزای اولم با این تفاوت که بیشتر دوست دارم

خودت هم نخوای‚اون  وقت هم توی دلم دوست دارم

بی اونکه بدونی.

بازم برات می نویسم اما این بار کافیه

فقط بدون

من دوست دارم هر چی می خوای یه شب برآورده بشه.

همین به جز این چی بگم‚ این دیگه حرف آخره








[ مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ ]

[ Designed By Ashoora.ir ]