سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
تدبیر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
درباره

نوای دل وبلاگ لبهای زخمی
پارس تولز ابزار وب
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها

تنها

عزیزم

 میدونی چه قدر دلم برات تنگ شده؟
حرفای من اینجاست توی سینم
جایی که هر لحظه دنبالت میگرده
منتظره تا برگردی
خودتم نمیدونی چه قدر دلم برات تنگ شده
دلم میخواد این دلتنگیا و دوری زودتر تموم شه
هروقت بهت میگم بی تابتم زودتر برگرد
میگی تموم میشه عزیزم یه ذره دیگه مونده
نمیدونم این یه ذره چرا اینقدر طول میکشه
احساس میکنم توو این دوریا پیرشدم
خسته ام
خیلی خسته
حتی وقتی میایی بازم دلم برات تنگه
چون میدونم میخوایی زود بری
نمیدونم چرا سهم منی که عاشقتم چرا اینقدر از کنار تو بودن کمه
تمام لحظاتی که کنار تو هستم دلم میخواد توو آغوشت گریه کنم
اما تو نمیذاری گریه کنم
اما وقتی میری گریه هام شروع میشه
میدونم باید دوباره روزای زیادی رو دوور از تو سپری کنم
نازنینم چرا اینقد ازم دوری
قلب من خسته اس....
خیلی خسته.....

دیشب در ترنم تنهایی  تو را    تو را    تو را    فریاد زدم

ای خسته ز خشم زمانه    تو را   تو را  می طلبم

سجاده صبحم هنوز    هنوز بوی نسیم سحری می جوید

ای طراوت باران   ای بوی سبز قنوت

تو را می بویم

تو را می جویم     تو را ...     تو را ...

نبودی بی تو پنهان گریه کردم

 تو را دیدم و خندان گریه کردم

 برای این که اشکهایم نبینی

 نشستم زیر باران گریه کردم




دختر عمه ی عزیزم .... 

کاش اینجا بودی و می توانستم هر آنچه را که بر دلم سنگینی می     کند را درنگاهت زمزمه کنم.  

 نه!... اگر بودی می دانم باز هم تنها سکوت می کردم.  

 بعضی چیز ها را نمی توان بر زبان راند...  

 مثلا پچ پچ گل های باغچه عشق و یا راز دلدادگی من به تو...

 بعضی از حرفها همیشه پشت سکوت جا خوش می کنند.

 شاید میترسند سکوت را بشکنند و بعد از آن غروری را هم به مرداب فراموشی بسپارند.

اما... باشد هیچ نمی گویم... سکوت می کنم... خوب من!

دیشب پا به پای آسمان گریستم.

 می دانم... در این شهر پر از خاکستر از باران خبری نبود اما آسمان دل نازنینت بارانی بود...

 آسمان دل من، به هوای دل شکستهء شقایق می گریست ..

 و چشم بیمار من، به هوای روح پاک غنچه ی  گونهء تو...

 می خواستم آنقدر اشک بریزم که با قطرات آن بتوانم غم دوری از تو را حل کنم.

 اما غم دوری از تو آنقدر عظیم بود که حتی با بارش آسمان هم حل نمی شد چه رسد به  اینکه...

می دانم شاید قسمت این بوده که تو آنجا باشی و من اینجا...

 شاید قسمت این بوده که، دل من هم همان جا، پیش تو جا بماند...

 بروی نوشته هایم عطر یاس پاشیده ام تا شاید، باز تو را به یاد من بیندازد...

 اگر دوست نداری بگو تا بعد از این عطر هر گلی را که تو  دوست داری برویشان بپاشم...

  

ای مهربان      

 ای دوست      

 میدانم      

 خوب میدانم    

 و خوب میدانی    

 رویای جاوید زندگی ام تنها     تویی    

 تنها روزنه ی شادی من ، خیال لحظه   های زیبای با تو بودن  است

 تلخی جدایی ات ، کامم را تلخ نمیکند چرا که شیرینیه بوسه  عشقت تا ابد جاویداست

 می ستایمت به خوبی وپاکی  و به عظمت عشق سوگند  زنده ام ، تنها بایادت

 و چه شیرین است در فراغتگریستن

 بویت را از خاطراتگرفتن

 و ارام گرفتن با عطر خوشمهربانی

 نازنینم... دوستت دارم...

 




تو را می خواهم چون در نگاه من بی نقصی .... چون دیدنت آرامش و بودنت احتیاج است... می خواهمت ای دلیل زنده بودنم.... 

تو می دانی من اینجا بی قرارم ؟
تو می دانی دلم را به جرم پرسه زدن در کوچه ی عشق به حبس
و انتظار محکوم کردند ؟
تو می دانی قلبم هر روز صدایت می کند ؟
تو می دانی آسمان خاکستری ست و دنیایم همیشه خیسِ
بارانِ دلتنگی ست ؟
تو می دانی دلم بدون تو آرام و قرار ندارد ؟
تو می دانی من تنها باغبانِ فصل های انتظارم ؟
تو می دانی شب ها عاشقانه دلم می گیرد و کسی به صدای
ناله ی دلم گوش نمی سپارد ؟
تو می دانی بلور احساسم شکسته است ؟
تو می دانی دست هایم غرق تمنایِ احساست است ؟
تو می دانی من دلم را به تو باختم ؟

امشب در خلوت تنهایی ام آهسته بی تو گریستم

کاش صدای هق هق گریه ام را باد به تو می رساند…

تا بدانی که بی تو چه میکشم

کاش قاصدک به تو می گفت که در غیاب تو

رودی از اشک به راه انداخته ام….

و کاش پرنده ی سوخته بال عاشق از جانب من

به تو این پیغام را می رساند که:

امید و آرزوهایم بی تو آهسته آهسته

در حال فرو ریختن است




نه گل خواهد ز بوستان ها جدائی ، نه دل دارد خیال بی وفائی
ولیکن چرخش چرخ ستمگر زند بر هم رسوم آشنائی . . .
غم زمانه خورم یا فراغ یار کشم ؟ به طاقتی که ندارم کدام بار کشم . . . ؟
غم خانه عشق تو به رضوان ندهم ، یک خار تو را به صد گلستان ندهم
تو معدن عشق آرزوهای منی ، من کفر تو را به گنج ایمان ندهم . . .
یک شب از عمرم صفحاتی خواندم ، چون به نام تو رسیدم لحظاتی ماندم
همه دفتر عمرم ورقی بیش نبود ، همه تکرار تمنای تو بود . . .
ای دوست گلی به یادگار بفرست ، گر لایق گل نیستم خار بفرست
از بهر خدا ، نه از بهر دلت ، من پیامی داده ام تو جوابی بفرست !
موجم کردی که بی قرارت باشم ، ابرم کردی که اشک بارت باشم
در سکوت گل جلوه نمودی تا من ، چون خار همیشه در کنارت باشم . . .
سردی نگاهتو بشکن ، فاصله سزای ما نیست ، با تو بودن آرزومه
این جدائی حق ما نیست . . .
نازی که ز لبخند گل یاس هویداست / زیبائی عشق است که در چشم تو پیداست . . .
هر چه باشی نازنین ، ایام خارت میکند / هر چه باشی شیر دل دنیا شکارت میکند
هر چه باشی با لب خندان میان دیگران / عاقبت دست طبیعت اشک بارانت میکند . . .
من از خاری که در بالای دیوار است دانستم / که ناکَس کَس نمیگردد بدین بالا نشستنها
عشق یعنی :
چون خورشید تابیدن بر شب های دوست و چون برف ، ذوب شدن بر غم های دوست . . .
ای کاش عشق نبود ، اگر هم بود یکی پیدا میشد که باورش کنه
نه اینکه به عشق شک کنه . . .
همه تردید های دنیا را بگذار روی طاقچه ، تو برای ما بودن باید با ما باشی
لبخند هایت را از طاقچه بردار ، تردیدت را بگذار ، تا ما همیشه برای ما بودن
کم نداشته باشیم تو را . . .
گر از این منزل ویران به سوی خانه روم / دگر آنجا که روم عاقل و فرزانه روم . . .
دوباره فال حافط و دوباره توی فالمی ، همیشه در خیالتم اگرچه بی خیالمی
کار گل زار شود گر تو به بازار آئی / نرخ یوسف شکند جون تو به بازار آئی . . .
یک شب از دفتر عمرم صفحاتی خواندم ، چون به نام تو رسیدم لحظاتی ماندم
همه دفتر عمرم ورقی بیش نبود ، همه تکرار تمنای تو بود . . .
با هر که حرف دوستی اظهار میکنم / خوابیده دشمنیست که بیدار میکنم . . .
میخوام بگم که خیلی بیستی / اهل دلی مثل بقیه نیستی !
شبی از شبها تو به من گفتی که شب باش: من که شب بودم و شب هستم و شب خواهم بود به امیدی که تو فانوس شب من باشی
زندگی زیباست زشتی‌های آن تقصیر ماست، در مسیرش هرچه نازیباست آن تدبیر ماست! زندگی آب روانی است روان می‌گذرد... آنچه تقدیر من و توست همان می‌گذرد
باز در کلبه ی عشق عکس تو مرا ابری کرد.عکس تو خنده به لب داشت ولی اشک چشم مرا جاری کرد
گفتی که دنیا را پر از غم دوست داری پس مطمئن هستم مرا هم دوست داری گفتی نمیخواهی ببارم عشق اما شعر غریبی را که گفتم دوست داری
ای دوست به جز عشق تو در سر من هوسی نیست
جز نقش تو بر صفحه ی دل نقش کسی نیست
کاش کسی تو دلمون پا نمیذاشت... کاش اگه پا میذاشت دلمون رو تنها نمیذاشت... کاش اگه تنها میذاشت رد پاش رو روی دلمون جا نمیذاشت
تو مثل راز بهاری و من رنگ زمستانم. چگونه دل اسیرت شد قسم به شب نمیدانم




باتو،همه ی رنگهای این سرزمین مرا نوازش می کند

   باتو،دریا با من مهربا نی می کند

   باتو، سپیده ی هرصبح بر گونه ام بوسه می زند

   باتو،نسیم هر لحظه گیسوانم را شانه می زند

   باتو،من با بهار می رویم

   باتو،من در عطر یاس ها پخش می شوم

   باتو،من بودن را،زندگی را،شوق را،

   عشق را،زیبایی را،مهربانی پاک خداوندی را می نوشم

   وبوی باران،بوی پونه،بوی خاک،شاخه ها ی

    شسته، باران خورده،پاک،همه خوش ترین

    یادهای من،شیرین ترین یادگارهای من اند.

   بی تو،سپیده ی هر صبح لبخند نفرت بار دهان جنازه ای است

   بی تو،نسیم هر لحظه رنج های خفته را در سرم بیدار میکند

   بی تو،من با بهار می میرم

   بی تو،من در عطر یاس ها می گریم

   بی تو،من با هر برگ پائیزی می افتم.

   بی تو،من در چنگ طبیعت تنها می خشکم

   بی تو،من زندگی را،شوق را،بودن را،

   عشق را،زیبایی را،مهربانی پاک خداوندی رااز یاد می برم

   باران زمزمه ی گریه در دل من،

   بوی پونه،پیک و پیغامی نه برای دل من،

   بوی خاک،تکرار دعوتی برای خفتن من،

   شاخه های غبار گرفته،باد خزانی خورده،پوک،

   همه تلخ ترین یادهای من،تلخ ترین یادگارهای من اند.

   ایمانم قلب من تا زمانی که زنده ام به یاد تو می تپه

     دوستت دارم مهربون من...

 

 




تـــــو باید باشی
تا کم نیاورم...
باید باشی تا فراموش نکنم...
نفس کشیدن را...
عشق را...
زندگی را...
بودن را...
تــــــو باید باشی...
تا حریرِ نگاهت را ...
بپیچم دورِ تنهایی های دلم
ودلگرم شوم ...
باید باشی...
تا دلم آسمان را...
پرواز را...
لمس کند...

                         

عزیز دلم ... همه هستیم... دختر عمه جانم:

یاد قلبت باشد؛
یک نفر هست که این جا
بین آدم هایی، که همه سرد و غریبند و عجیب

تک و تنها، به تو می اندیشد
و...
دلش از دوری تو دلگیر است....


مهربانم، ای خوب!
یاد قلبت باشد؛ یک نفر هست که چشمش ،
به رهت دوخته بر ره مانده
و شب و روز دعایش اینست؛
زیر این سقف بلند، هر کجایی هستی، به سلامت باشی
و دلت همواره، محو شادی و تبسم باشد...
مهربانم، ای خوب!
یاد قلبت باشد؛
یک نفر هست که دنیایش را،
همه هستی و رؤیایش را، به شکوفایی احساس تو، پیوند زده
و دلش می خواهد، لحظه ها را با تو، به خدا بسپارد....
مهربانم، ای خوب!
یک نفر هست که با تو
تک و تنها، با تو
پر اندیشه و شعر است و شعور!
پر احساس و خیال است و سرور!
مهربانم، ای یار، یاد قلبت باشد؛
یک نفر هست که با تو، به خداوند جهان نزدیک است
و به یادت، هر صبح، گونه سبز اقاقی ها را
از ته قلب و دلش می بوسد
و دعا می کند این بار که تو
با دلی سبز و پر از آرامش، در کنارش باشی
و پر از عاطفه و عشق و امید
به شب معجزه و آبی فردا برسی
یاد قلبت باشد......
مهربانم ای خوب!
دوستت دارم من...

از راه دور تو را می پرستم ای قبله امید من ...
از راه دور به تو عشق می ورزم تا دیگر این فاصله ها را احساس نکنی ..
از راه دور درد و دلهای خودم را به تو می گویم و تو را در آغوش محبت های خودم می فشارم ...
آری از همین راه دور نیز می توانی دست در دستانم بگذاری...
و با هم قدم بزنیم ...!!!

تا این رویا برایم زنده شود...
خاطره هایمان را همیشه در ذهنم مرور می کنم
و هیچگاه نمی گذارم خاطره های لحظه های با هم بودنمان از ذهنم دور شود
این فاصله ها را با محبت و عشقم از بین می برم

و این است برایم یک خواب عاشقانه
خواب نگاه به چشمان هم
خواب با هم بودنمان
آری...
و این است یک فاصله عاشقانه ...

مینویسم از تو.... از تو ای شاد ترین .... تازه ترین نغمه عشق...
تو که سر سبز ترین منظره ای .... تو که سرشار ترین عاطفه را....
نزد تو پیدا کردم .... وتو سنگ صبورم بودی ....
در تمام لحظاتی که خدا ....شاهد غصه و اندوهم بود....
به تو می اندیشم ....و به تو میبالم ....و از تو میگیرم....هرچه انگیزه درونم دارم....
بهترین آرامش....برترین خواهش و احساس نیاز....در دلم می جوشد....
روزها می گذرد.... عشق ما رو به خدایی شدن است....
رو به برتر شدن از هر حسی .... که در این عالم خاکی پیداست ....
دوستت میدارم .... از همین نقطه خاکی تا عرش ....
دوستت میدارم.....از زمین تا به خدا.....

    

شاه بیت

کلبه ای می سازم
پشت تنهایی شب، زیراین سقف کبود
که به زیبایی پروازکبوترباشد چهارچوبش ازعشق، سقفش ازعطربهار ، رنگ دیوار اتاقش ازآب
پنجره ای ازنور، پرده اش ازگل یاس
عکس لبخند تورا می کوبم
روی ایوان حیاط
تا که هرصبح اقاقی ها را با توسرشارکنم
همه دلخوشیم بودن توست
وچراغ شب تنهای من، نورچشمان تواست
کاشکی درسبد احساسم، شاخه ای  زیبا بود
عطر آن را با عشق
توشه راه گل قاصدکی می کردم
که به تنهایی تو سربزند
توبه من نزدیکی وخودت می دانی
شبنم یخ زده چشمانم در زمستان سکوت
گرمی دست تو را می طلبد.

این بوسه هم از راه دور تقدیم به همه هستیم  تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://www.roozgozar.com   دختر عمه نازم ...




نازنینم در این شانزدهمین روز دوری از تو با چه سوزی بنالم ...

درست 16 روز از آخرین نگاهمان گذشته...

درست 16 روز از آخرین احساس گرمی نگاهت گذشته...

یعنی این همه دوری را تاب می آورم ...

هستی من

تو خود میدانی چگونه قلبم را تسخیر کرده ای

ذره ذره عاشقم کردی

ذره ذره در لا به لای دریچه های قلبم رخنه کردی

همین حالا که مینویسم چقدر دلتنگتم

دلتنگ نگاه کردنت

اما تو همین جایی

درست وسط نیمکره های قلب من

امشب تا صبح در آغوش تو می خوابم

و حرفهای دلم را در گوش تو همچون لالایی زمزمه میکنم

آغوش گرمت را برویم باز کن

آغوشت امن ترین جای دنیاست برای من

من مال توام فقط مال تو

تو مال منی فقط مال من

دوستت دارم فرشته ی زمین
ی...

دختر عمه جونم

معنای زنده بودن من، با تو بودن است!

نزدیک، دور

سیر، گرسنه

رها، اسیر

دلتنگ، شاد

آن لحظه ای که بی تو سر آید مرا، مباد!

 

 

عزیزم ... ساحل آرامم...

کاش پیش من بودی
کاش دستانت

در دستانم بود


و لطافت هزار ابر سپید بهاری را
در دست داشتم

و در اوج خوش بختی پرواز می کردم

کاش می توانستم به چشمانت نگاه کنم
و با هر نگاه من
هزار هزار واژه ناگفته عشق را
به یک باره

به سوی تو روان می کردم

و با هر نگاه تو
شادی در چشمان من می جوشید

کاش می توانستم صدای گرم تو را بشنوم

تا چون آبشاری از نغمه های روح انگیز
بر عمق جانم جاری گردد

و همه غم های فراق را بزداید

کاش پیش من بودی

من با گرمای عشق تو زنده ام

چه زیباست


که

تو

تنها نیاز من باشی


و چه عاشقانه است

که

تو

تنها آرزویم باشی

و چه رؤیایی است

این لحظه های ناب عاشقی


و من همه زیبایی عاشقانه و رؤیایی را 

فقط با تو

حس می کنم

و اگر غروری در من هست

غرور عشق

به توست... دحتر عمه جان

 

 

 




برای ساحل آرامم ... دختر عمه نازنینم ...

شریکم با تو در این درد

منم مثل تو غم دارم

منم محتاج لبخندم

منم دستاتو کم دارم

از این بازی طولانی

منم مثل تو دلگیرم

منم با عشق درگیرم

منم بی عشق میمیرم

اگر باران بودم آنقدر میباریدم تا غبار غم را از دلت پاک کنم

اگر اشک بودم مثل باران بهاری به پایت میگریستم

اگر گل بودم شاخه ای از وجودم را تقدیم وجود عزیزت میکردم

اگر عشق بودم آهنگ دوست داشتن را برایت مینواختم

ولی افسوس که نه بارانم نه اشک نه گل و نه عشق...

اما هر چه هستم...

 

دوستت دارم...

 

 

آرزویم این است

آرزویم این است ؛ نتراود اشک در چشم تو هرگز ؛

مگر از شوق زیاد

نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز ؛

وبه اندازه ی هر روز تو عاشق باشی

عاشق منکه تو را می خوهم  . . .

و به لبخند تو از خویش رها می گردم
و تو را دوست دارم  به همان اندازه ؛

که دلت می خواهد

 




کلمات هرگز قادر نخواهند بود تا از احساس من
نسبت به تو سخن گویند
کلمات هرگز نمی توانند از حال من در فراق تو
بنویسند
باور ندارم که تو با من نیستی
در بی تو بودن دل بی قرارم با واژه ی اشک و
اندوه گره خورده است
مرا ببین؛
ببین که چگونه زیر سنگ قبر جدایی ودوری و
فراق تو؛همه ی وجودم شکسته است
خدایا؛چگونه ساختن با این اندوه جاودانه رابه من بیاموز؛
چگونه سوختن را نیک میدانم

  



سال هاست که ،

صدایم را شنید ...

نگاهم را خواند ...

محبتم را فهمید ...

غصه هایم را گریست ...

خوشی هایم را خندید ...

و همه شان را رساند به دوردست های خاکستری !

این روزها ، بیشتر از همیشه ،

قاصدک را می خوانم !

و "تو" امروز هر چه قاصدک دیدی ،

جز پیام دلتنگی های من چیزی از او نخواهی شنید !

 

 

برای تویی که قلبت پـاک است

برای تو می نویسم

برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست

برای تویی که قلبم منزلگه عـــشـــق توست

برای تویی که احساسم از آن وجود نازنین توست

برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد

برای تویی که چشمانم همیشه به راه تو دوخته است

برای تویی که مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاک خود کردی

برای تویی که وجودم را محو وجود نازنین خود کردی

برای تویی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است

برای تویی که سـکوتـت سخت ترین شکنجه من است

برای تویی که قلبت پـاک است

برای تویی که در عشق ، قـلبت چه بی باک است

برای تویی که عـشقت معنای بودنم است

برای تویی که عـشقت معنای بودنم است

برای تویی که غمهایت معنای سوختنم است

برای تویی که آرزوهایت آرزویم است

دوستت دارم تا ...

نه...

دیگر برای دوست داشتن هایم تایی وجود ندارد

بی حد و مرز دوستت دارم




اگر کلمه دوستت دارم قیام علیه بندهای میان من و توست

اگر کلمه دوستت دارم راضی کننده و تسکین دهنده قلب هاست

اگر کلمه دوستت دارم پایان همه جدایی هاست

اگر کلمه دوستت دارم نشانگر عشق راستین من به توست

اگر کلمه دوستت دارم کلید زندان من و توست

... پس با تمام وجود فریاد میزنم  ... دوستت دارم

...دوستت دارم ...

...دختر عمه عزیزم ...دوستت دارم

دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ است…

دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد …

دلم برای کسی تنگ است ه با زیبایی کلا مش مرا در عشقش غرق می کند…

دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد …

دلم برای کسی تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد…

دلم برای کسی تنگ است که سرم شانه هایش را آرزو دارد…

دلم برای کسی تنگ است که گوشهایم شنیدن صدایش را حسرت می کشد …

دلم برای کسی تنگ است که چشمانم ، چشمانش را می طلبد …

دلم برای کسی تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن اوست…

دلم برای کسی تنگ است که اشکهایم را دیده…

دلم برای کسی تنگ است که تنهاییم را چشیده…

دلم برای کسی تنگ است که سرنوشتش همانند من است…

دلم برای کسی تنگ است که دلش همانند دل من است…

دلم برای کسی تنگ است که تنهاییش تنهایی من است…

دلم برای کسی تنگ است که مرهم زخمهای کهنه است…

دلم برای کسی تنگ است که محرم اسرار است…

دلم برای کسی تنگ است که راهنمای زندگیست…

دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند…

دلم برای کسی تنگ است که دوست نام اوست…

دلم برای کسی تنگ است که دوستیش بدون (( تا )) است…

دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ دل تنگی هایم است…

تصاویر زیباسازی وبلاگ ، عروسک یاهو ، متحرک             www.bahar22.comتصاویر زیباسازی وبلاگ ، عروسک یاهو ، متحرک             www.bahar22.comتصاویر زیباسازی وبلاگ ، عروسک یاهو ، متحرک             www.bahar22.com

دلم برات تنگ شده.....اما من...من میتونم این دوری رو تحمل کنم... به فاصله ها فکر نمیکنم ...... میدونی چرا؟؟

آخه... جای نگاهت رو نگاهم مونده.....هنوز عطر دستات رو از دستام میتونم استشمام کنم....رد احساست روی دلم جا مونده ... میتونم تپشهای قلبت رو بشمارم...........چشمای بیقرارت هنوزم دارن باهام حرف میزنن.......

حالا چطور بگم تنهام؟؟چطور بگم تو نیستی؟؟چطور بگم با من نیستی؟؟

آره!خودت میدونی....میدونی که همیشه با منی....میدونی که تو،توی لحظه لحظه های من جاری هستی....آخه...تو،توی قلب منی...آره!تو قلب من....برای همینه که همیشه با منی...برای همینه که حتی یه لحظه هم ازم دور نیستی...

برای همینه که میتونم دوریت رو تحمل کنم...آخه هر وقت دلم برات تنگ میشه...هر وقت حس میکنم دیگه طاقت ندارم....دیگه نمیتونم تحمل کنم...دستامو میذارم رو صورتم و یه نفس عمیق میکشم....دستامو که بو میکنم مست میشم...مست از عطر ت. صدای مهربونت رو میشنوم ...

و آخر همهء اینها...به یه چیز میرسم.....به عشق و به تو.....آره...به تو....اونوقت دلتنگیم بر طرف میشه...اونوقت تو رو نزدیکتر از همیشه حس میکنم....اونوقت دیگه تنها نیستم...

بهار-بیست دات کام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com

                                                             دختر عمه عزیزم...








[ مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ ]

[ Designed By Ashoora.ir ]