سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
تدبیر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
درباره

نوای دل وبلاگ لبهای زخمی
پارس تولز ابزار وب
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها

یوسف ، می دانست درها بسته است...
اما بخاطر خداحتی به سوی درهای بسته دوید و همه درهای بسته برایش باز شد

اگر تمام درهای دنیا به رویت بسته شدند
به سمت درهای بسته برو
زیرا که خدای تو و یوسف یکی ست...




باز هم منم آن گدای بی نوای همیشگی ...

روی دیدنت را ندارم

قول داده بودم دفعه بعد هم سبک تر بیام و هم رو سفید تر بیایم

اما نشد

خودت می دانی

خودت شاهد بودی و هستی

می دانم

قبول دارم که فقط حرف می زنم و قول می دهم

اما چه کنم که اگر این همه جسور شده ام

از کرم و لطف و محبت شماست

می خواهم بیایم و باز هم قول دهم

می خواهم بیایم و باز سرم را از خجالت بلند نکنم

می خواهم بیایم و باز  تو سرم را بلند کنی و چشمم را به شش گوشه ات بیندازی

می خواهم بیایم و این بار سبک ترم کنی وشاید از بذل عنایت تو این بار پروازم دهی

می خواهم بیایم و چشم در گنبد طلایت گره بزنم و تو ضامن شوی که این گره تا به ابد باز نشود

می خواهم بیایم و ذره ذره وجودم را با تربتت بیامیزم تا شاید روزی ذره ای از خاک حریمت شوم

می خواهم بیایم و رو به ایوان طلایت بایستم و فریاد بزنم انت مولا و انا سائلکم...

می خواهم بیایم و در صحنت مثل بچه های مادر مرده پا بر زمین بکوبم و ...

می خواهم بیایم و در بین الحرمینت دودل شوم و بی تابم کنی...

می خواهم بیایم و اسرار سرت را فریاد بزنم تا شاید کمی از سر سرت را به من هم عنایت کنی

می خواهم بیایم و از تبرک اشک های خواهرت ، چشمانم را تا به ابد گریان خودت نمایی

می خواهم بیایم و به احترام علمدارت ، یک قطره از وفای برادرت را در سبوی من بیندازی

می خواهم بیایم و به خاطر دل سه ساله ات دلم را بسوزانی و کاسه گداییم را لبریز از معرفتت نمایی

می خواهم بیایم و ساحل دلم را پر کنی از خون دلت تا شاید موج های پر تلاطم  کربلاییت ساحل آرام دلم را قابل بدانند

حرف زیاد است و دل پر !

می آیم پیش تو و هیچ نمی گویم!

آخر آن جا آرام ترین ساحل است ...

آن جا جای حرف زدن من نیست

آن جا فقط باید سکوت کرد و شنید

آنجا زخمهای هر لبی شرمنده ی زخمهای لبهای عطشان توست ...

باید شنید فریاد وا محمدا و واعلیای دختر فاطمه را ...

باید شنید صدای وا عطشای فرزندان حسین را...

باید شنید صدای شیهه اسبان و صدای سم اسبان را که...

باید شنید صدای هل من ناصر آن شهریار دو عالم را...

باید شنید صدای محزونی را که می گوید غریب مادر...

.

.

.

سکوت می کنم و تو خود حرف دلم را بخوان و خود مرا حسینی کن و حسینی برم گردان و حسینی بمیران و حسینی محشور کن ... آمین یا رب العالمین

 




هرگاه به زمان می اندیشم

ساعت دیواری خانه را نشانه می گیرم

تا ...

برگشت عقربه ها به جای مخصوص خود

آن هنگام

قلبم به احترام بر می خیزد

تا...

جریان خون

به جای مغز

به چشمانم

تا...

سرخی بی حد و حصر

تا...

اشک

به دامان لحظه های نگران و پر اضطراب

 

س  َ ر  د    است...

اجاق در پستو زبانه می کشد

پنهان!

شعله اش

می رقصد

تنها

 در نگاه  ِ من.

چشمانم امان نمی دهند

نمناک و  پر شبنم

آتش را در بر می گیرند....

 

گرم شده ام

در جنگ با سکوت

پیروز می شوم

آه !

حالا

بلند بلند

گریه می کنم.




سکوت عجیبی وجودم را فرا گرفته است،

هر چه دق الباب می کنم

کسی پاسخگو نیست؛

آری !

مدت هاست،

که

من را به من

 راهی نیست !




مفهومی تازه! 

رونق گرفته در میان اندیشه های بازیافته ام

 

سکوت

مشقی جدید 

با الفبای گم شده در تاریکی خاطراتم

که هر چه گشتم نیافتمش تا...

گام هایت

که جریانی است 

در میان آنچه نیافته ام تا به حال 

 

سکوت

 

هر چه گفتم ، نگفته بودم که بگویم

 

حالا

 

سکوت

 

دردناک و اندوهناک

 

با اشکِ شوق

 

باز هم سکوت

لبخندی بر لب

چین های گوشه ی چشم 

و 

نگاه سوزناک مشتاق

 

سکوت

 

...








[ مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ ]

[ Designed By Ashoora.ir ]