سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
تدبیر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
درباره

نوای دل وبلاگ لبهای زخمی
پارس تولز ابزار وب
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها

من نمیدانم چیست...که چنین زار و پریشان شده ام ...و چرا؟؟

مژه بر هم زدنی اشک مرا میریزد...

                                                 نکند باز من عاشق شده ام؟؟!!

من نمیدانم چیست...

  انچه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست؟؟

    ...و مرا میشکند میسوزم

         ...و چنین زود به هم میریزم

                                                    نکند باز من عاشق شده ام؟؟!!

راستی!...

  نگرانی من از بابت چیست؟؟؟

     و چرا این همه رفتار تورا می پایم؟؟؟

         و چرا این همه دلواپس چشمان توام؟؟؟

             ریشه ی این همه دلتنگی چیست؟؟؟

                                                   نکند باز من عاشق شده ام؟؟!!




تو شکار مرگی هستی که گریزنده را از آن رهایی نیست و مرگ، تو را به طور حتم در خواهد یافت؛ هشدار که تو را در حال گناه درنیابد، در حالی که با خود از توبه سخن می‌گفتی، اما مرگ میان تو و توبه فاصله اندازد و خودت را هلاک کرده باشی...

 




کاش می دانستید که زندگی با همه وسعت خویش

محفل ساکت غم خوردن نیست

حاصلش تن به قضا دادن و پژمردن نیست

زندگی خوردن و خوابیدن نیست

زندگی حس جاری شدن است

زندگی کوشش و راهی شدن است

از تماشاگر اغاز حیات

تا به جایی که خدا می داند

*****

ماه من، غصه چرا ؟
آسمان را بنگر، که هنوز، بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست
!گرم و آبی و پر از مهر، به ما می‌خندد
یا زمینی را که دلش، از سردی شب‌های خزان
!نه شکست و نه نگرفت

بلکه از عاطفه لبریز شد و
نفسی از سر امید کشید
و در آغاز بهار، دشتی از یاس سپید
،زیر پاهامان ریخت
تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست!
!ماه من
دل به غم دادن و از یأس سخن‌ها گفتن
کار آن‌هایی نیست که خدا را دارند
!ماه من
غم و اندوه، اگر هم روزی، مثل باران بارید
یا دل شیشه‌ای‌ات، از لب پنجره عشق، زمین خورد و شکست
با نگاهت به خدا، چتر شادی وا کن
!و بگو با دل خود، که خدا هست، خدا هست
او همانی است که در تارترین لحظه شب، راه نورانی امید نشانم می‌داد
او همانی است که هر لحظه دلش می‌خواهد، همه
غرق شادی باشد
!ماه من

!غصه اگر هست، بگو تا باشد
،معنی خوشبختی
!...بودن اندوه است

این همه غصه و غم، این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه! میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچین
ولی از یاد مبر؛
!پشت هر کوه بلند، سبزه‌زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می‌خواند؛
که خدا هست، خدا هست
و چرا غصه؟! چرا؟








[ مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ ]

[ Designed By Ashoora.ir ]