سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
تدبیر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
درباره

نوای دل وبلاگ لبهای زخمی
پارس تولز ابزار وب
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها

رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم : دعیتم الی ضیافة الله(1)

میزبان: خدا

دعوت کننده: شخص اول خلقت

دعوت شده: شما

مهمانی: ضیافة الله

غذا: از جنس روحانیت و انسانیت گاهی میهمانی و ضیافت از سوی مخلوقی است از جنس خود ما و در آن میهمانی، غذا،غذایی است که جنبه ی حیوانی مارا تقویت می کند کما اینکه حیوانات دیگر هم غذا می خورند. اما گاهی میهمانی و ضیافت، از سوی خالق هستی است معلوم می شود ضیافتی ویژه و باعظمت است که خالق هستی میزبان آن، شخص اول خلقت از سوی مُبدِع هستی، دعوت کننده ی آن و غذای این میهمانی نه از جنس غذای جسم و بُعد حیوانی ماست بلکه غذایی بالاتر و والاتر است؛ غذایی است که نظام انسانیت و جنبه ی الوهیت ما را تقویت می کند.غذای روح و جان ما، که مایه ی تقرب،نشاط و سرور حقیقی ماست. لذا در این ماهی که به واسطه ی نسبتش به خداوند، آن قدر تشرف و عظمت یافته که نفس کشیدن،خوابیدن،حضور وقرار گرفتن در آن ، به انسان بال پرواز،پر بندگی و آزادگی می بخشد؛ انسان را مدهوش عطر خلوص، قرب ، فنا وبقای الهی می کند. امید آن که در این روزهایی که کشورمان از هوای کوی معراجیان غواص و خط شکن، نفسی تازه می کند؛ خداوند منان جانمان را از شمیم ناب رمضان لبریز گرداند و توفیق ورع عن محارم الله و درک حقیقی ضیافتش را رفیق راهمان نماید./

پانوشت: 1) – امالی - شیخ صدوق رحمة الله علیه - ص 93 ح




رمضان دیگری بر احوالمان میگذرد و دیگر کم کم باید گوش به زنگ ماه خدایی دیگر در سال های بعد؛ به شرط حیات  باشیم. رمضانی که همراه بود با روزهای گرم سال که طاقت از پیر و جوان برده بود و چه حتی برایش از ذهن خود لطایف ساختیم و روزه هایش را بر خود آسان کردیم؛ "تست دوپینگ"
- اینجا شهری که این سالها روزه نداری آدمها در این روزهای طاقت فرسا چه ساده و عادی شده! پیرمردی 72 ساله از روزه هایی که تقریباً چهل سال پیش با همین روزهای تابستانی و گرم و در شغل بنایی تیرماه آن سالها می گرفته و میگه خدا رو شکر هنوز ادامه داره!...
- میگن رمضان را با "کلوخ اندازون" شروع میکردن و هنوز هم بعضیا یادشون هست!
- این روزها در هر گوشه ای مسجدی است مثل قدیم؛ اصلاً اینجا شهر مذهبی است!
این روزها صدای صلواتی که لحنش مخصوص  جلسات قرآن خونی است چقدر دلنشین میاد! هر مسجد میزبان حداقل یک نوبت قرآنخونی جمعیست و هربار حداقل 20 بار این لحن صلوات رو میتونی بشنوی :"الله هم صلعلی محمد و آل محمد..." و با همون سبک قرائت مخصوص مان که صدای نسل اون آدمایی که بلدن، داره کم کم بی رمق تر میشه ولی هنوز میتونی بری مسجدای قدیمی و بشنوی. "احسنت" ،"تکرار کن" ،"بفرما" (اینا اصطلاحات رایج استاد قرآنخونی هست)!
- اینجا و اعتقاد به سنت رفتن هر شب، یک مسجد، و حداقل هفت مسجد در ماه مبارک و دید و بازدیدهای بی رمق دم افطار تو مسجد و حالا چند سالی افطاری با طعم عرق و شربت سرد سرد سرد!! قدیم ترا که رمضون تو زمستون بود؛ یادمه نون، که اکثرا خالی بود، یکی از افطاری های لوکس مساجد بود! نه پنیر بسته بندی و نه سبزی و نه پلاستیک و نه... از سر سیری! راستی شما آش آشخونه (آش ماش) رو یادتونه؟
- اینجا و شبهای قدر و دعاهای جوشن کبیر و حال و هوای مناجات، " الغوث الغوث..." شب بیست و یکم هم نوحه " ناد علی"
و آخرای رمضان و قول و قرارهای همیشگی با خدا: بیشتر میام مسجد! بیشتر قرآن مخونم! آدم بهتری مشم! کاری که مدونم اشتباهه دگه نمکنم! اذیت نمکنم! آدم مشم! و...
و خواسته هایمان : کار خوب! همسر خوب! درس خوب! پول پری! سالم و بیمرض! شفای مریضامون! رفع گرفتاریا و... خدایا ...
شهری که رمضانش تعریفی ندارد! چقدر ساعت را شمردیم! دمای هوا آنلاین بود! امروز چندمه؟ گرما وعطش؛دلخوش به پاداش آن! روزه مال خداست خودش هم حساب مکنه، پس ضرر نکردیم!
- اینجا و ماه رمضان و آدمای مذهبی اش... شاید کمترین اثر روزه داری تمرین صبر باشه! صبر برنخوردن؛ نگفتن؛ نرفتن؛ ندیدن؛ نشنیدن و...خدایا شیرینی این صبر رو بر کام خشکیده این دلهای کویری ما بچشون!
خدایا تو این روزهای آخر هرچی خوبان تو از تو خواستند و به اونا دادی به ما هم عطا کن! خدایا روزه هایی که ما گرفتیم رو قبول کن! تا اونایی که بهمون گفتن چه فایده داره! بفهمن !!
آمین
طاعات مقبول




همیشه از غربت ستاره ها ، ترسی داشتم به وسعت یک آسمان ابری و طوفانی و کالبدی از جنس ابهام بر تن رنجور این ترس مجسم می کردم و از نگاه بر جاده ای که انتهایش کوچه ی آن ترس بود ، بیم ناک بودم...!

شبهای می گذرد و آسمان همچنان ، شبهایش دوست داشتنی تر است به آن شرط که یاد آور غربت ستاره ها نباشد و حجم غبار ابرها را در خود نداشته باشد...!

و این شبهای در گذر ، هر کدام پیامی دارند ، گاهی پیامی به رنگ بودنی سرد و بی معنا و گاهی پیامی با نغمه ملکوتی رفتن ...

نغمه هایی که شوق دیدار می طلب و ثانیه ثانیه ی آن شب را معطر به ترنم تمنایی ژرف می کند...!

شاید آن نیلوفر نیمه جان هم شوق ثانیه هایی از آن شب دلربا را در وجودش زنده نگه داشته است و شاید از ورای همان مرداب بی رحم و بی عاطفه ، دستی به سمت عطر خوشبوی آن تمنای بی مثال دارد و هق هق ناله هایش را برای رسیدن به آن لحظه های ناب فرش راه می کند...

از همان کوچه های پر از ترس و از همان جاده های منتهی به ابهامی عمیق و از لابلای دستهایی که انگشت سبابه به آسمان نشانه رفته اند ، باید به دنبال نگاه به غربت نشسته ای باشد که روح بی پروای کالبدی از جنس ابهام را با خود همراه کرده است و بی نشان دنبال ک نشانی است که او را به انتهایی ترین ثانیه های شب رهنمون سازد...!

و با هم طلوع ، تنها درمانی است برای درد های به گل نشانده این تن رنجور و عذاب کشیده ...!

و طلوعی به رنگ یک نفس راحتی از همه ی آن ابهامهای غبار آلود شبهای غربت...!

و طلوعی به زیبایی ، حیاتی دوباره برای تنها شبنمی که بر گلبرهای خسته ی آن نیلوفر نیمه جان نشسته ...!

و طلوعی به زردی رخساره آن فلق بی نام و نشان...

و آسمان همچنان می خواهد ، رازهایش را در نهانخانه ی سادگی هایش پنهان دارد و از بازگفتن هر آنچه که شنیدنش می تواند راهگشای مسیر مبهم باشد ، پروایی ندارد...

باید از اندیشه ها گذشت ، به سرعت طوفانی که ابهام غبارش آسمان را به غربت فرامی خواند و ستاره های غریب را در آغوش بی مهرش می فشارد...








[ مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ ]

[ Designed By Ashoora.ir ]