سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
تدبیر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
درباره

نوای دل وبلاگ لبهای زخمی
پارس تولز ابزار وب
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها

http://s1.picofile.com/file/7819789244/scarecrow.jpg


زحمت دارد...

هزینه می برد...

وقت می طلبد...

گرما و سرما ، مشکلات فراوان می آورد...

چی؟

آدم بودن را می گویم!

این را می شود از مترسک ها آموخت...

آنها تمام عمر می ایستند تا آدم حسابشان کنند...!!!




 




 

 متن زیبا و شعر عاشقانه leilaaaaa.blogfa.com

توراحس میکنم هردم.

که با چشمان زیبایت مرا دیوانه ام کردی...

من از شوق تماشایت...


نگاه از تو نمیگیرم....

تو زیباتر نگاهم میکنی اینبار....


ولی...افسوس...این رویاست....

تمام آنچه حس کردم،تمام آنچه میدیدم....


تو با من مهربان بودی...

واین رویا چه زیبا بود....

ولی.... افسوس.... که رویا بود....




سر تا پای‌ خودم‌ را که‌ خلاصه‌ می‌کنم،
می‌شوم‌ قد یک‌ کف‌ دست‌ خاک‌ که‌ ممکن‌ بود یک‌ تکه‌ آجر باشد
توی‌ دیوار یک‌ خانه، یا یک‌ قلوه‌ سنگ‌ روی‌ شانه‌ یک‌ کوه،
یا مشتی‌ سنگ‌ریزه، ته‌ته‌ اقیانوس؛ یا حتی‌ خاک‌ یک‌ گلدان‌ باشد
؛ خاک‌ همین‌ گلدان‌ پشت‌ پنجره.
یک‌ کف‌ دست‌ خاک‌ ممکن‌ است‌ هیچ‌ وقت،
هیچ‌ اسمی‌ نداشته‌ باشد و تا همیشه، خاک‌ باقی‌ بماند، فقط‌ خاک.
اما حالا یک‌ کف‌ دست‌ خاک‌ وجود دارد
که‌ خدا به‌ او اجازه‌ داده‌ نفس‌ بکشد، ببیند، بشنود،
بفهمد، جان‌ داشته‌ باشد. یک‌ مشت‌ خاک‌ که‌ اجازه‌ دارد عاشق‌ بشود
، انتخاب‌ کند، عوض‌ بشود، تغییر کند.
وای، خدای‌ بزرگ! من‌ چقدر خوشبختم.
من‌ همان‌ خاک‌ انتخاب‌ شده‌ هستم. همان‌ خاکی‌ که‌ با بقیه‌ خاک‌ها فرق‌ می‌کند.
من‌ آن‌ خاکی‌ هستم‌ که‌ توی‌ دست‌های‌ خدا ورزیده‌ شده‌ام‌
و خدا از نفسش‌ در آن‌ دمیده. من‌ آن‌ خاک‌ قیمتی‌ام.
حالا می‌فهمم‌ چرا فرشته‌ها آن‌قدر حسودی شان‌ شد.
اما اگر این‌ خاک، این‌ خاک‌ برگزیده، خاکی‌ که‌ اسم‌ دارد،
قشنگ‌ترین‌ اسم‌ دنیا را، خاکی‌ که‌ نور چشمی‌ و عزیز دُردانه‌ خداست.
اگر نتواند تغییر کند، اگر عوض‌ نشود، اگر انتخاب‌ نکند، اگر همین‌ طور خاک‌ باقی‌ بماند،
اگر آن‌ آخر که‌ قرار است‌ برگردد و خود جدیدش‌ را تحویل‌ خدا بدهد،
سرش‌ را بیندازد پایین‌ و بگوید: یا لَیتَنی‌ کُنت‌ تُراباً. بگوید: ای‌ کاش‌ خاک‌ بودم...
این‌ وحشتناک‌ترین‌ جمله‌ای‌ است‌ که‌ یک‌ آدم‌ می‌تواند بگوید.
یعنی‌ این‌ که‌ حتی‌ نتوانسته‌ خاک‌ باشد، چه‌ برسد به‌ آدم! یعنی‌ این‌ که...
خدایا دستمان‌ را بگیر و نیاور آن‌ روزی‌ را که‌ هیچ‌ آدمی‌ چنین‌ بگوید.





می دانی ؟

نزدیک ترین عضو انسان به قلبش

کمر اوست !

هر بار که قلب کمی می رنجد

کمر از ده جا می شکند ! ! !

من به حرفایت گوش دادم و تو

آن قدر سبک شدی

که ابر ها را در آغوش گرفتی و

دیگر نگاهت هم

به پاهای در گل مانده ام نیفتاد ! ! !

تو

تنها دلیل نفس کشیدنم بودی !

دیگران فقط عابران خسته ای بودند

که شاید گاهی برای پرسیدن آدرس

کنارم می ایستادند ! ! !

دوری و دوستی

به درد همین وقت ها می خورد !

که هزار آرزو در سر داری و من

در هیچ کدامشان

جایی ندارم ! ! !

من همینی که هستم می مانم و تو

همینی که هستی باش !

من محو لبخند و زیبایی ات

و تو فوق العاده ترین انسانی که

در دنیا وجود دارد ! ! ! !



حرف هایت شبیه برف اند !

از آن برف های بی موقع که

نزدیک بهار می بارد و فقط ،

جان شکوفه های درختان را می گیرد ! ! !

بالاخره پزشک بیماری ام را تشخیص داد !

ایراد از ریتم ضربان قلبم است .

چرا که از نوار قلبی ام فقط

موسیقی دلهره آورِ نبودنِ تو شنیده می شد ! ! !

آدم ها معمولاً از یک طریق دلت را می شکنند !

از همان طریقی که . . .

خودت هیچ وقت انتظارش را نداری ! ! !

پرسیدی کجایت درد می کند ؟

بگو ببوسمش ، تا زود خوب شود !

و من ، عاجز از این که

چگونه می شود محل دقیق خاطرات را

به یک نفر نشان داد ؟ ! !

کاش آن که برای اولین بار گفت :

" آدم ها از دور زیباترند . "

تو را فقط یک لحظه از نزدیک دیده بود !

آن وقت . . .

به هر آن چه که پیش از این گفته بود ،

شک می کرد ! ! !



بیا فقط چند لحظه

به چیزهای ساده خوب فکر کنیم !

به اتوبوسی که یک صندلی خالی دارد . . .

به بسته پستی که برای تو می رسد . . .

به یک تراول پنجاه هزار تومانی که روی زمین پیدا می کنی . . .

به کسی که دوستش داری و زنگ می زند . . .

حالا حالت چطور است ؟ !

ما سال ها در کنار هم زندگی کردیم

بی آن که حرفی برای گفتن داشته باشیم !

فقط یک چیز تنها نقطه اتصالمان بود . . .

بازی ساده ای که دیگران به آن ،

" پانتومیم " می گفتند ! ! !

تلویزیون می گوید :

" همه چیز با گفتمان حل می شود ! "

بیا کنار من بنشین . . .

دیگر لازم نیست نگران چیزی باشیم ! ! !

شیمی درمانی . . .

آب درمانی . . .

گیاه درمانی . . .

همه را امتحان کرده ام اما . . .

" عشق درمانی " چیز دیگری ست !

اثری دارد که ،

" او تانازی " هم به پایش نمی رسد ! ! !

ببافی . . . کوتاه کنی . . .

ببندی . . . باز کنی . . .



تمام رموز نقاشی را به من آموخت !

جز این که ، چگونه بتوانم

یک دنیا را میان مردمک چشمانت جای دهم ؟ ! !

من با چشمانم می دیدم

ولی از دست هایم کاری بر نمی آمد !

. . .

نفتکش ها هر چقدر دورتر می رفتند

ماهی ها به شن های ساحل نزدیک تر می شدند ! ! !

بیا با هم حرف بزنیم . . .

درد دل های داغت همه چیز را در خود حل می کند

مشکلات که دیگر چیزی نیست ! ! !

در این سال ها که از عشقم به تو می گذرد

نامه هایم بی جواب تر مانده اند و

دلم هر روز

برای پستچی ها تنگ تر می شود ! ! !

دیروز زورگیرها

تمام دار و ندارم را بردند !

می ترسم یک شب دفتر شعرهایم را بخوانند و

یک عمر عاشق تو شوند ! ! !

گاهی که به آن روزها فکر می کنم

می بینم پدرانمان بیهوده دفتر می خریدند !

چرا که مدرسه برای ما ، از دفتر شروع می شد !

می خندیدیم . . . در دفتر بودیم ،

می پرسیدیم . . . در دفتر بودیم ،

شیطنت که دیگر جای خود داشت ! ! !


خودت هم نمی دانی چند بار

گیسوان بلندت مرا نجات داده اند ؟ !

هر بار که دستم از دنیا

کوتاه می شد ! ! !

این تب و لرزها

تمامش بهانه است !

تا شاید لحظه ای دستت را بر پیشانی ام بگذاری

و حس کنم که مالک تمام دنیا شده ام ! ! !

ببخش اگر جایت تنگ است !

اگر در و دیوارها یک بند تکان می خورند !

اگر سر و صدا نمی گذارد لحظه ای استراحت کنی !

ولی این بهترین جایی بود که می توانستم

تو را در آن جا سکونت دهم . . .

ببخش که قلبم جای مناسبی برای زندگی کردن نیست ! ! !

سالها است

که پشت پنجره نیامده ای !

دلواپسم ، نکند عادت های قدیمی ات را

ترک کرده باشی ! ! !


از لحظه تولدم . . .

نمی دانم دیگران به آن چه می گفتند ؟ !

هر چه که بود

قبل از تو ،

نامش زندگی نبود ! ! !


حداقل سنگینی اشک هایت را

بر شانه های من بگذار !

وقتی که حرف هایم حتی

ذره ای از بار غمت را کم نمی کنند ! ! !


دلگیر نباش عزیز دلم .

از سنگ هایی که بر سر راهت انداختند

و از چوب هایی که لای چرخت گذاشتند

می توانی پل بسازی

و از رودخانه خروشان مشکلات

به سلامت عبور کنی ! ! !













[ مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ ]

[ Designed By Ashoora.ir ]