سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
تدبیر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
درباره

نوای دل وبلاگ لبهای زخمی
پارس تولز ابزار وب
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها

شبی بدون من

دوستت دارم ها رشدکردند

قلبم نام توراپیشترهامی دانست

وبرای آمدنت

قنوت بسته بود

توآمدی

باغچه لبریز یاس شد

وعشق

نام دیگرمن ..

تب کردم 

چشمان من جزلحظه ی امدنت

هیچ تاریخی رابه یادنداشت

چنان تورابه خوداضافه کرده ام

چنان ازتو زیبا شده ام

که خداهم

به تماشا ایستاده است

امروزمثل دوست داشتنت است

لب هایت آیه می شود

سراپا گوشم

چیزی بگو...

 

 

توکه می آیی

بهارسراسیمه می شود

آخرتوهی سربه سربنفشه هامی گذاری

یاس را مست می کنی

وچشم هایت...

امان ازاین تگاه تو

که تمام دانه های باران رااهلی کرده است...

توکه می آیی

همراه باشکوفه های بادام متولدمی شوم

بهارهمین پیراهن گلدار من است که عطرتورادارد

وقتی توباشی

همه ی فصل ها به بهارختم می شود..




در کوچه های احساسم

پرسه نزن

به خانه ات برگرد

خورشید می خواهد غروب کند

آن باغی که به دنبالش هستی

دیر زمانی ست که به یغما رفت...

چه سکوتیست انگار هیچکس در دنیا نیست

و شاید....!

من در دنیای هیچکس نیستم...

 


اشتباه می کنند بعضی ها که اشتباه نمی کنند!

باید راه افتاد،

مثل رودها که بعضی به دریا می رسند

بعضی هم به دریا نمی رسند.

رفتن، هیچ ربطی به رسیدن ندارد!

 

 

بی محلی


این روزها در میان دانستنو ندانستنم حیرانم

و نمیدانم که میدانم یا نمیدانم

در این سرمای سوزان قلبم

نه می شود به کسی اعتماد کرد

و نه می شود بی همراهی مسیر راطی کرد

من اکنون برای روزهایم زیادیم

و کاش تمام می شدم

انتظار تمام شدن مرا اخر میکشد

من در نگاه هیچ انسانی انسان بودن را نمیبینم

و در جستجوی تکه پاره های قلبم 

هیچ نیافتم

انگار باد همه را برده بود




خدای من ، مردم همه شکر نعمت های تو را م?کنند ؛
اما من ، شکر بودنت ؛
تو نعمت منی .

خـداونــــــــدا !…
تو تکراری ترین ” حضور ” زندگی منی !…
و من عجیب به آغوش تو … از آن سوی فاصله ها خو گرفته ام

همیشه با خودم می گویم :

دیکته زندگیمان پر از غلط است ولی نگران نباش . . .
خودش گفته قبل از نمره دادن اگر پشیمان شوی غلطهایت را پاک میکنم !

 هر شب برای خودم مرور می کنم :

آیا هنوز هم نیاموختی ؟!
که اگر همه ی عالم
قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
و خدا نخواهد،
” نمی توانند “
پس
به ” تدبیرش ” اعتماد کن
به ” حکمتش ” دل بسپار
به او ” توکل ” کن
و به سمت او ”قدمی بردار”…




گذشته های دور را ورق می زنم

غم، گذشت، سکوت و تراوش

می شکنم از رویای خیس خود

بارش را به خاطر گل شقایق می سپارم

یارای گزینش سرزمین ماتمم نیست

پرستش چشم ها معبودی نوین می شود.

روح من بیکار است

 و جسمم رو به وسعت واژه ها هموار

به سمت حاشیه ی دو بال بزرگ زندگی

من, و دلتنگ و ترانه...

قشنگ می شوی؟

قشنگ یعنی ورود تو به دنیای راز

همچنان موج نگاه پیداست

تو می روی ...

و خیال می کنم کنار پنجره ایستاده ای.

روزنی در دیواره های غربت خلق می شود

آسمان مات و مبهوت می نگرد.

روح من گرم است

 و جسمم درگیر سرمای نیستی

من به مهمانی دنیا آمده ام

و فتح می کنم

آب، پنجره، دریا و باران را

من که زاده ی پاییزم

لبریز می شوم از بی رنگی ها

من و باران همزاد بودیم

زایش در سپیده ی زمان.

وقتی آمدم

باغ جهان تر شد

سکوت فرمانبردار زبان

فرزند درخت در وداع مهر مادر

مهر من...

مهر را آموختی؟

اما آسمان بر بالین دشت اندوه رسید

نه هیچ چیز مرا خواند

 و نه مکث ستاره گم شد.

زندگی ام در آبی آسمان بالا رفت

رهرویی تنها بود

همهمه، بزم، لرزش برگ و من

به جهش رسیدیم

خاموشی هوش

دعای تصور.

از صبح سرچشمه گرفتم

سایه وار ماندم

و چشمم لغزید به یک نگاه هراس آلود...

 








[ مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ ]

[ Designed By Ashoora.ir ]