با اموال خود انفاق کنید، از جسم خود بگیرید و بر جان خود بیفزایید و در بخشش بخل نورزید که خدای سبحان فرمود:
"اگر خدا را یاری کنید، شما را پیروز می گرداند و قدم های شما را استوار می دارد"
و فرمود:"کیست که به خدا قرض نیکو دهد تا خداوند چند برابر عطا فرماید و برای او پاداش بی عیب و نقصی قرار دهد؟"
در خواست یاری از شما به جهت ناتوانی نیست و قرض گرفتن از شما برای کمبود نمی باشد و در حالی طلب وام از شما دارد
که گنج های آسمان و زمین به او تعلق دارد و خدا بی نیاز و حمید است.
بلکه خواسته است تا شما را بیازماید که کدام یک از شما نیکوکار ترید، پس به اعمال نیکو مبادرت کنید تا با همسایگان خدا
در سرای او باشید که هم نشینان آنها پیامبران و زیارت کنندگانشان فرشتگانند...
حضرت علی(ع)...



دخترکی معصوم و مهربان در گوشه ای از پیاده رو نشسته، لباس گرمی به تن ندارد، اندام کوچک و ظریفش از فرط سرما به
لرزه افتاده اند،صورتش سرخ شده، دستانش بی حس گشته و اشکی سرد در چشمانش حلقه زده(اشک سرما)..
{شاید تا حالا نشده از شدت سرما گریه کنی}جعبه ای آدامس یا شایدم شکلات در دست دارد و عابران را می نگرد.
به چهره اش می نگرم. سرشار از غم است. اندوهی عمیق بر عمق جانش نشسته است، از دنیا و هر چه در آن است بیزار
است،متنفر است،خسته است.
آخر چرا؟ گناهش چیست؟ همسالانش اکنون در خانه ای گرم، دست محبت پدر و مادر را بر سر دارند و هر چه بخواهند
مهیاست. اما او چه؟؟ ذهنش مملو از آرزوهای زیبا و قشنگ است اما..
و تو نمی دانی که برای یتیمی بی پناه آغوشی گرم از آتش محبت چه بسیار خوشایند است...افسوس.
نمی بینی چقدر دنیا بی رحم است؟؟نمی بینی؟
و از آن بی رحم تر، مردمان، چه بگویم؟؟همچون گله ای از گرگان گرسنه که در انتظار بره ای بی پناه اند تا او را به دندان
بکشند.. نمی بینی؟
به اطرافت خوب نگاه کن..
چقدر زندگی در اینجا سخت است.. چه کسی می آید با من فریاد کند؟؟
برادرم، خواهرم وظیفه مان چیست؟؟
نمی دانم، اما می دانم اگر انفاق کنیم، اگر به هم یاری و کمک برسانیم، اگر به هم رحم کنیم، عاقبت به خیر می شویم..
اشکالش چیست که هر فقیری را دیدیم مبلغی به او بدهیم؟ می گویی گدا پروری است؟ به خدا قسم آنکس که مبلغی ناچیز را از
فقیری دریغ میدارد از او نیازمندتر است..
فراموش نکنیم که اگر ببخشیم، بر ما می بخشند و اگر رحم نکنیم، بر ما رحم نمی کنند..
نمی شود دل به این مسئولین خوش کرد، که اینان مشکلی بزرگتر از کوچکی فضای جیبشان و بزرگتر از کوتاهی مدت
ریاستشان ندارند،اگر آزادی و عدالتی دیدی، سلام مرا هم به آنها برسان..
حسین(ع) می فرمود:"حوائج و نیازهای مردم نعمت خداست، از برآوردن نیازهای مردم خسته نشوید"
اکنون مردم نیازمندند...



 




درخلوت سکوت
آنگه که باد شانه به گیسوی شب کشید
مهتابها به بستر مردابها شکست
آنسو . . .
میان جنگل خاموش و خوفناک
جمعی کلاغ پیر
با بالهای ریخته ، منقارهای سرد
بنشسته برفراز درختان جنگلی
برشاخه های خشک و پر ازغوله های برف
طفل یتیم
در زوزه های وحشی باد ستیزه جو
ناگاه درب چوبی آن کلبه بازشد
باصوت ناله یی
طفل یتیم برهنه پایی برون جهید
باجامه های پاره تر از قلب ریش من
از برکه های آبی چشمش زلال اشک
لغزیده بود نرم به دامان گونه ها
تصویر یأس بود
تصویر درد و رنج
تصویری از حکایت احساسهای ما
آهسته سوی گور پدر گشت رهنورد
تا اشک غصه ها بچکاند به روی قبر
بر روی گور سرد
آنجا رسید زود
در شهر خامشان
برداشت بانگ کای پدر مهربان من
این وقت خواب نیست
تا کی میان سینهء این خاکهای سرد
آرام خفته یی ؟
برخیز !
درخانه نیست نان
آن مادر مریض من افتاده روی خاک
یخ بسته است اشک به دامان چشم او
امشب هزار مرتبه او را صدا زدم
گویی زمن فسرده ، جوابم نمیدهد
یا مرده است او ؟ !
آن طفلکان کوچهء ما شاد و شادمان
همدوش با پدر سوی مکتب شوند و ما
درفکر آب و نان
برخیز !
احساس مرده است
انسان نمانده است
جز دست سرد سلی انسان نمونه ها
دست نوازشی به سر گونه هام نیست
برخیز و سرد پیکر لرزنده ی  مرا
بهر خدا تو تنگ در آغوش مهر گیر
دستان کوچکم
ازسردی و گرسنگی ازکار رفته اند
برخیز
فردا که آفتاب
زد خیمهء سپیده به دامان صخره ها
وانگه که نور بوسه زروی افق گرفت
وز شرم گونه های افق گشت سرخرنگ
آن پیره زاغها
هریک به روی لوحهء قبری نشسته بود
آرام میگریست
احساس شان زدیده آن صحنه ی غمین
بیدار گشته بود
ناگاه صوت نالهء آن درب کلبه باز
تا نیمه راه گنبد نیلینه سرکشید
وان در گشوده شد
بردوش چند مرد غریب و خمیده قد
تابوت چوبی یی به برون ره کشیده بود
در سینهء شکستهء تابوت آرزو
نعش جوان مادر آن طفل خفته بود
آن مردم غریب
تابوت را به مقبره ها راهبر شدند
تا آرزوی سوخته را زیر سقف گور
پنهان زچشم کور دل آدمان کنند
چون ره تمام شد به سر گورهای سرد
تابوت را نهشته بدیدند ناگهان
آن طفل نیز بر سر آن گور مرده بود ! . . . .



روزگار را می بینی؟؟ این یکی از فرط خوردن در حال احتضار است و برادرش آنطرفتراز فرط گرسنگی در حال
جان دادن...خدایا به دادمان برس..