سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
تدبیر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
درباره

نوای دل وبلاگ لبهای زخمی
پارس تولز ابزار وب
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها

هوا هوای بیقراری و هیجان است  و تافته ای جدابافته از همه ی کائنات وقت جولانش در روح و روان به آفتاب نشسته ای ، زخم می زند ، لحظه به لحظه ، بر لبهای خشکیده ثانیه های بیقراری ...

و باز هم هوا ، هوای آه هست و طپش تند قلب بی قرار نگاه!!!

و در کنار رودخانه ای خروشان ، نه جسم پژمرده ی برگ ریخته ی گلدان شمعدانی ! که روح به هم ریخته اش...! مهرسکوت بر گلبرگهایش نشسته و ثانیه ها را به انتظار رنگ باختن غنچه های درونش همراهی می کند...!!!

و رهگذری بی نام و نشان ، فریادش را بر بالهای گسترده ی غریب ترین کبوتر این دشت نگاشت ، که من رمان می نویسم ! دوست داری برایتان کتابهای رمان جدیدم را ارسال کنم !!! و اخم ...! 

مگر رمان را می نویسند!؟
مگر کتاب را ارسال می کنند؟!

مگر کتاب رمان هم داریم !؟

باز هم باران می آید ! پشت سدی به بلندای آرزوهای آن تک درخت برگ ریخته ! و باز هم باران جمع می شود ! گرداگرد آن گلدان شمعدانی که روحش به هم ریخته ! و بازهم باران می آید تا زیر چانه های آن لحظه هایی که مهر سکوت بر گلبرگهایش زده می نشیند!!!

رمان را به همین راحتی می نویسند !

فقط بهانه می خواهد ! البته نه هر بهانه ای!

هر چند بهانه بزرگتر از آن  نمی شود که زیباترین و دلنشین ترین آفتاب این دشت روزی در کنار سایه ی تک درختی برگ ریخته ، دستی به تمنا بگشاید و آن گلدان شمعدانی برگ ریخته ، مدهوش از اینکه تمنای  آن دلداده ی رویاییش را برآورده کند ، دست به کار شود ولی زمین و زمان سد شوند و  مهتاب رخ برکشد و طوفان فاصله اندازد از جاده ی تمنا تا آن سوی گودالهای پر از برگهای خشکیده ...!!!

و ماههاست که آن چهل ردیف چرک کف دست ، بر پهنه ی دستان بی رمق حسرت مانده  و خشکیده و بوی تعفنش با آوای رودخانه ی خروشان همراه می شود در ثانیه های بی قراری...!!!

و چه رمانی بشود با این بهانه ...!

 

منتظر بودن به انگلیسی




 

دلم افطار می خواهد ! با طعم آرامش   ...

دلم افطار می خواهد ! با طعم زیبای نماز به سمت تو ...! نماز با مهر سنگی ! نماز شکسته در زیر درختی تنها ! نماز در ابتدایی ترین لحظات شب !

دلم افطار می خواهد ! با طعم ترس هایت ! با طعم دغدغه هایت ! با طعم حرص هایت ! با طعم عطر ممنوعه وجودت !

دلم افطار می خواهد ! با طعم زوزوه ی  خفیف و حرکت های تند و سریع سگ هایی که دیدنشان لذت آور است نه برای تو !

دلم افطار می خواهد ! با طعم ناله نازک جیرجیرک ها!

دلم افطار می خواهد ! سر یک سفره ی ساده ! قاشقهای پهن ! بشقاب های سفید ! رطب هایی که هسته هایشان زیر نور مهربانی جا مانده ! و چای کم رنگ لب سوز!

دلم افطار می خواهد ! افطاری به وسعت دشت سکوت ! و خزیدن دستهایی حیران بر پهنای گونه های عطوفت بی انتها در کالبد گرم ترین شبهای سال زیر نور کم سوی سادگی ها وقتی کرکره ی غرور را می توان پایین کشید!

دلم افطار می خواهد ! افطاری از جنس متبرک با سر انگشتان تابستانی ترین ارغوانی های نشسته در گلدانهای زیر درخت توت قرمز!

دلم افطار می خواهد ! با تو ...

دلم افطار می خواهد ! با طعم لبهایت !

دلم افطار می خواهد ! با طعم نگاهت !

دلم افطار می خواهد ! با طعم دستهای مهربانت ...

و دلم افطار می خواهد ! با طعم آرزوی حضورت...

دلم افطار می خواهد ! در یک غروب با طعم انتظار... انتظاری به سر رسیده ...! انتظاری به پایان رسیده ...

دلم افطار می خواهد ! بر سر سفره ی حلال و طیبی که تو با دستانت آن را بگسترانی ...

دلم افطار می خواهد ! در شب عید فطری که فطریه ام به ذمه تو بیفتد...

دلم افطار می خواهد ! و شاید هر شب ... با تو ...




واقعا که بیشتر از یک وجب خاک بر سر روی این فضای دنج و خلوت تنهایی هایم نشسته !
کی می ره این همه راه رو...
اصلن هم حسش نیس ، بذار زیر خروارها خاک بمونه و گم بشه...

اصلن هم حوصله خونه تکونی و آب و جاروی اینجا رو ندارم...

واااااااااای ، شماها هم داری می خونی ، افکارمو می گم ، اونچی که از ذهنم گذشت بابت این صفحه از وبلاگم !

از شما خوننده عزیز چه پنهون ، دیگه دوره وبلاگ نگاری که گذشته هیچ ، دوره نوشتن هم گذشته !( یعنی خوننده ای هم مونده واسه این وبلاگ!!!) اینم یکی دیگه از خیالات!

هم مشغله ، هم بی حوصلگی ، هم ... ( اینکه همش شد هم ...) 

ولی ای کاش به جای تمرکز رو آب و جاروی این صفحه ی مجازی ساده بی رمق ، می شد به فکر آب و جاروی دلم باشم...

آره دلی که گاهی فکر می کنم هیچی واسش نمونده ! 

البته منظور از هیچی ، هرچی نیستا! دلی که شیدایی چشیده ، تنهایی چشیده ، داشتن و نداشتن چشیده ، پر از عشق و محبت و لبریز از عطوفت و مهربانی های خالق و مخلوق هم شده ! دلی که لحظه هاش رو موج آرامش ساحل آرام خودش کوک شده و ...

و مهم تر اینکه ، دلی که آرزوهای بزرگ و کوچیکش رو خدای بزرگ راس و ریس کرده و بازم می کنه ، و دمش گرم ، خداییش عجب خداییه !

در عین حال ، آب و جارو می خواد ! از جنس تنبه و تذکر! 

از جنس سابیدن و صیقل دادن !

از جنس پوست انداختن!

از جنس آه ...

خانه تکانی - زن امروزی








[ مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ ]

[ Designed By Ashoora.ir ]