شب شهادت بی بی دوعالم ، با همه روسیاهی و شرمندگیم ، بازم کشونده شدم به طرف حرم کریمه ی اهل بیت(س) ...

و تو حجم اشک ها و گریه های عزاداران بانوی پهلو شکسته ، وقتی نگاه سردم به ضریح کریمه افتاد ، عاجزانه ازش خواستم ، واسطه بشه...

پیاممو هر جور شده به اونی که بهش گفتم برسونه ...

بهش گفتم ، من که شرمنده ام ، همه چی رو خراب کردم ، و دیگه رویی واسه گفتن ندارم ... تو کریمه ای ، همیشه هوامو داشتی ، ایندفعه هم تو زحمتشو بکش ... این پیام مختصر منه ، همه دردامو توش می ذارم و میدمش به تو ، خودت هر جور می تونی بهش برسون ...

وپیامم این بود: گر تو با بد ، بد کنی ، پس فرق چیست...