شاید لحظه ای که به همه خواسته هایت رسیده باشی و از دور نه ، از نزدیک نزدیک همه خواسته هایت را جلوی رویت می بینی و تنها یک قدم برای در آغوش کشیدنش مانده است ، آنگاه حجابی ، مانعی ، پرده ای ، دستانت را از لمس کردن آن همه موهبت اسیر کند ، با تمام توان رنجه بر حنجر این مانع می زنی تا به یکباره آن را از سد راه کنار زنی...

فقط آه ، نوعی ترس همراه با اضطراب و در عین حال امیدی به بلندای آن همه لطف بی کران الهی است که در این آخرین مراحل نمی گذارد صدای نفس نفس زدن های آخرین نای این مسیرت را کسی بفهمد...

آنچنان که تا کنون فقط خودش شنید و پاسخ داد همه ی نفس زدن ها را و همه ی ناله ها و فریادهایت را ...

خداوندا

مهربانا

تو در این مسیر همواره با جود و کرم بی اندازه ات شرمسارم کرده ای ، این شرمساری آخر هم دوست داشتی است ...