در دنیایی به این ناچسبی

در میان ازدحام پرهیاهوی آدم ها

چه می دانم، مثلن پشت یک چراغ قرمز صد ثانیه ای

درست وقتی داری دلت را از پنجره خیال پرت میکنی بیرون

ناگهان دستی می آید و شانه هایت را تکان می دهد که :

حواست هست داری در هوایی نفس می کشی که او نفس می کشد

حواست هست...

حواست هست ...

و من که هیچ وقت حواسم نبوده و نیست،

دارم فکر می کنم

عجب لذتی دارد در هوایی نفس بکشی که او نفس می کشد!