همیشه احساس دیگری داشتم...

و  آسمان را قوی تر از این می شناختم...

عجیب تاب و توان خود را از دست داده است !

و آنهم در هجر فراق کبوترانی خسته !

آسمان هم از زمان می نالد!

آسمان هم از دلتنگی می گوید  و آسمان هم از تنهایی می سراید...

لحظاتی را باید با آسمانم بگذرانم...

باید دلداریش دهم !

باید شبی را همدمش باشم!

و باید سرم را روی شانه های لرزانش بگذارم  و باید زیر بارش اشکهایش تا صبح گاهان ، ترنم  مهربانی سر دهم ...

http://ahange-del.persianblog.ir/