قسم به دل! که هنوز سیب سرخ سینه ام در دستان تو به مرز رسیدن می رسد.

قسم به جان! که هنوز بند بند نای جان من بسته به قطره قطره ی اشک ها یی است که همواره بجای مهریه ی زهرا پشت سر من مسافر بی توشه، ریخته ایی.

قسم به غم! که هنوز شادترین لحظات بودنم در ترنم لبخند های پر طراوت تو متولد می شوند.

قسم به عشق! که هنوز قلب قلم به دست من جز نام زیبای تو بر روی خویش هیچ حک نمی کند.

قسم به گل! که هنوز این چشمان چشم انتظارمن تنها و تنها برای دیدن روی تو پرپر می زنند.

قسم به راه! که هنوز بوی زلف تو، مرا از بیراهه ها می رهاند و به سمت شاه راه مستقیم می کشاند.

قسم به آه! که هنوز نفس های سرد من بوسه زنان از زیر زمزمه های داغ و آتشین ذکر تو عبور می کنند.

قسم به تو! که هنوز من توام و تو، تمام من