فکر می کنم بهترین سخن ، سخن دوست است. این جمعه هم آمد و ما همچنان منتظرش هستیم. بیاییم با ترک گناه دلش را شاد کنیم و از قربت بی کسی رهایش کنیم. دعا کنیم برای فرجش شب و روز ، اما تنها دعا کافی نیست بلکه مهمترین دعا برای فرجش عمل به فرامین او و محاسبه و مراقبه اعمال ماست ، چرا که پرونده ی سفید توست که قلب نازنینش را از غصه رها می کند.


سوختم زآتش هجران تو ای یار بیا


تا نکشته است مرا طعنه اغیار بیا


من همه عمر تو را جستم و نایافته ام


تو عنایت کن و یک لحظه بدیدار بیا


من که از کوی طبیبم نگرفتم خبری


تو عنایت کن و یک لحظه بدیدار بیا


با وجودی که همه مست تماشای تواند


لحظه ای را به تماشای من زار بیا


آری مولای من ، آقای من وارد روز جمعه شده ام و اندوهگین فراق توام ، چشمانم اشکریزان است ، چرا که تو را طلب می کند ای دوست. می دانم می دانم که بدم می دانم که کوله بار گناه مرا از تو دور کرده و می دانم که این چشم و زبان و گوش و همه اعضایم به واسطه ی ناپاکی و نادانی بی حرمتی تو کرده ، اما دلدارم و ای انیس همه دردهایم و ای مونس قلب خسته ام با تمام وجود عاشقت هستم و آماده جان نثاری. به خوبا سر می زنی مگه بدا دل ندارن یه سرم به ما بزن ای خوب خوبا آقا جون. بله دوستان بیایید با هم عهد ببندیم و یاریش کنیم و چه یاری بهتر از ترک گناه و عمل به فرامینش. اینها کلماتی بود که بامداد جمعه از دل غمگینم سرچشمه گرفت.