سرگذشتِ غم هجران تو گفتم با شمع


                                 آنقدر سوخت که از کرده پشیمانم کرد


 


یک سلام پر رنگ و چند نقطه چین و چند علامت سوال کمرنگ که وقتی می آیی می روند و وقتی می روی دوباره بر می گردند و یک دقیقه سکوت به احترام تمام لحظاتی که که رفتند تا بمانند


شاید نوشتن از آنچه در درون دل است ظلم بزرگی است به سکوت به سکوتی که حرمت دوست داشتن را نگه می دارد


و فریاد زدن هر چه در دل است بی حرمتی است به تمام دوست داشتنهایمان


دلتنگیهایم را در میان اشکهایم پنهان می کنم و بغض گلویم را فرو می دهم تا این فریاد بی صدا خاموش شود و تو ندانی در پس این همه سکوت من چه دریای هراسناکی از غصه ها خفته است .


کاش اطمینان داشتم از رازداری این صفحه سپید؟!!!!! تا نامت را هزاران بار بر روی آن  می نوشتم تا دیگر نامت عقده نشود برای اشکهایم


اما افسوس که اعتماد به این صفحه سپید هم نوعی بی حرمتی است به همه دوست داشتنهایمان


عجیب دوستت دارم به گونه ای که دیگری را دوست نداشته ام  دیگر عادت کرده ام به همه بی خبریهایت به ندینهایت به بی جواب گذاشتن حرفهایم  به عصبانیتهای گاه و  بیگاهت به دلشکستنهایت و به اینکه هیچگاه نمی توانم  به چشمانت برای لحظه ای خیره شوم


من به اینها راضیم تو هم راضی باش عزیزترینم


باشد دیگر از رفتن و نرسیدن نتوانستن و رویا با تو سخن نمی گویم  اما هر گاه دلم هوایش را کرد نقطه چین می گذارم تا بدانی چه دردیست نهفته در همه نقطه چینها و خطوط درهم و برهم و نوشته های آشفته ام


 گاهی دلم می خواهد بدانی حال من چگونه است ؟ بدانی که در درونم  به واقع چه می گذرد . اما ....ولی من حال پریشان تو را می دانم می دانم و دم بر نمی آورم چون هر حرف من زخم تازه ایست به تن خسته ات سکوت می کنم  تا بدانی چقدر دلتنگت هستم و آگاه از هم آشفتگیهایت


مهربون من این سکوت رو به نشانه بی تفاوتی ام نگذار  این تنها خواسته بزرگم از توست


سال جدید که می آید دلتنگیهای تو هم هم بی شمار می شود و دلتنگیهای من هم غیر قابل شمارش


برای تمام لحظاتی که بودنت را به تنهایی ام هدیه کردی از تو سپاسگزارم حتی به خاطر  تمام لحظاتی که بودی و اما طوفان خشمت دل کوچکم را می فشرد باز هم یک دنیا سپاس !!


حالا که وقت رفتن است به سوی شهری که جاده اش بی انتهاست  و من در حضور آسمان پررنگش کورسوی ستاره ای بیش نیستم


برایت روزگاری شاد و سرشار از تمام خوشیهایی که از آن محروم بودی را آرزو دارم


تمام وجودم فدای اشکهای بی بهانه ات عزیزترینم که خواسته یا ناخواسته همدم و مونس خلوتم هستی  


 


جان عزیزترینت مراقب خودت باش که وجودت برایم عزیز است


 


کسی که آسمان ابری هدیه همیشگی چشمانش است