اونورا سایه ها آبی تر بودن اما با اومدن بهار تنها شونه ای که غم های عالم بیشتر روش سنگینی می کنه ... شونه های مهربون و ساده و خسته ی یه سایه تنهاست که رنگی آبی خودشو از دست داده و هر روز تیرگی های خشن می یاد سراغش... باید براش یه فکری بکنم... چقدر اون تنهاس ... چقدر من تنهام...