یک شب مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق . آن شب مست مستش کرده بود

فارغ از جام الستش کرده بود

گفت یارب از چه خوارم کرده ای

بر صلیب عشق دارم کرده ای

خسته ام . زین عشق دلخونم نکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو لیلای تو . من نیستم

گفت ای دیوانه لیلایت منم

در رگت پنهان و پیدایت منم

سالها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی

هوای حوصله ..

زیباهوای حوصله ابری است چشمی از عشق ببخشایم تا رود آفتاب بشوید دلتنگی مرا زیبا
هنوز عشق در حول و حوش چشم تو می چرخداز من مگیر چشم دست مرا بگیر و کوچه های محبت را
با من بگرد یادم بده چگونه بخوانم تا عشق در تمامی دل ها معنا شودیادم بده چگونه نگاهت کنم که تردی بالایت در تندباد عشق نلرزد زیبا !آن گونه عاشقم که حرمت مجنون رااحساس می کن آن گونه عاشقم که نیست ان را "یکجا هوای زمزمه دارم "آنگونه عاشقم که هر نفسم شعر است زیبا !چشم تو شعرچشم تو شاعر است من دزد شعرهای چشم تو هستم زیبا
کنار حوصله ام بنشین بنشین مرا به شط غزل بنشان بنشان مرا به منظره ی عشقبنشان مرا به منظره ی بارانبنشان مرا به منظره ی رویش من سبز می شوم زیبا !ستاره های کلامت رادر لحظه های ساکت عاشق بر من ببار بر من ببار تا که برویم بهار وار چشم از تو بود و عشق بچرخانم بر حول این مدار زیبا !تمام حرف دلم این است من عشق را به نام تو آغاز کرده ام در هر کجای عشق که هستی آغاز کن مرا



من اما هنگام رفتن چشم گریانی ندیدم


آه دلداری به آوای دلنشین امید نشنیدم


من اما رنج آغاز جدایی در نگاه هیچ کس نیافتم


من نمی دانم عکس مرا


در میان کدام پنجره کس به تصویر می کشاند


آیا کسی به انتظار من به گوشه ای نشسته است؟


نمی دانم



من در این یک عمر شکیبایی


من در این هر لحظه بغض، هر لحظه درد


هر لحظه احساس تنهایی


اشک ریزانی به دنبال قدم هایم نمی خواهم


من اما قاب چشمانم را که به یک غفلت تلخ می شکند


هرگز نمی خواهم


من در این داستان رنج کشیدم رنج


نگاه خیره به زندگی دارم


و رنگ آزادی در این زندان نمی خواهم


من با دستان خالی آه کشیدم آه


ولی در این هجوم وحشت بار زندگی فریاد رسی نمی خواهم


در این اکراه ماندن در این بیهوده خواندن


در این شعر های بی معنی


زندگی از من چه می خواهد، نمی دانم.
 
ای کاش باران بودم تاغبار غمهایت رامیشستم


ای کاش نسیم بودم تاصورتت رانوازش میکردم


ای کاش گل بودم تایکی ازغنچه هایم رابه توهدیه میکردم


اماافسوس نه بارانم نه گلم نه نسیم اما....


هستم وتورادوست دارم

با ساعت دلم
وقت دقیق امدن توست
من ایستاده ام
مانند تک درخت سر کوچه
با شاخه هایی از اغوش
آب برگهایی از بوسه

با ساعت غرورم اما
من ایستاده ام
با شاخه هایی از تابستان
با برگهایی از پاییز

هنگام شعله ور شدن من
هنگام شعله ور شدن توست

ها...چشمها را می بندم
ها ...گوشها را میگیرم
با ساعت مشامم
اینک
وقت عبور تن توست
.
.
!


اما بی تو...
بهار رسید اما در حالی که سر به زیر انداخته بود کاش هرگز نمی رسید...
وقتی تو نیستی بهار زیبا نیست ...
وقتی تو نیستی شکوفه ها غمگینند...
شقایق ها با صدای تو از خواب بر می خیزند...
کاش بودی و می دیدی بهار بی تو بهار نیست !!!