سمیعا...!!!


چگونه تو را بخوانم...؟؟


             تو را با زلالی کدام اشک جاری شده بشناسم؟؟؟


             نشانی تو را ز کدامین ستاره طلب کنم........؟؟


 هادیا...!!!


خرامان خرامان به سوی تو می آیم....عنایتی کن تا راه تو را بدوم...


بگذار خونی که در رگهایم جاری می شود نشانه ای از حضور تو در قلبم باشد....


دستان را بگیر...


راهی را نشانم ده که تنها مقصدش تو باشی...


وهرگز مگذار در این راه


چشم هایم غیر از تو را بجویند و لبانم نامی  جز تو را بر خود جاری سازند...


مگذار نفسم مجذوب زلالی چشمانی شود که پشت آنها دنیای پر از فریب انتظارم را می کشد....!


مگذار اسیر هوس هایی شوم که تو را می خوانند و در دل کافر به عشق تو اند.....


شاهدا....!!!


رخصت مده در جاده های صعب العبور زندگی ام تنها ردپای یک نفر باشد.....


بگذار حلاوت با تو بودن در تک تک سلول های وجودم رسوخ کند ...


وحس کنم که هستی......!!!!