تنها تر از تو نیست ؟

 

پیغمبران رسالت ویرانی را

 

با خود به قرن ما آوردند؟

 

این انفجارهای پیاپی را

 

و ابرهای مسموم

 

آیا طنین آیه های مقدس هستند ؟

 

ای دوست ای برادر ای همخوان

 

وقتی به ماه رسیدی

 

تاریخ قتل عام گلها را بنویس.

 

همیشه خواب ها

 

از ارتفاع ساده لوحی خود پرت می شوند و می میرند

 

من شبدر چهار پری را می بویم

 

که روی گور مفاهیم کهنه روییده ست

 

آیا زنیکه در کفن انتظار و عصمت خود خاک شد

 

جوانی من بود؟

 

آیا دوباره من از پله های کنجکاوی خود بالا خواهم رفت

 

تا به خدای خوب که در پشت بام قدم می زند سلام بگویم

 

حس میکنم وقت گذشته ست

 

حس میکنم که لحظه سهم من از برگهای تاریخ است

 

حس میکنم میز فاصله ی کاذبی است در میان گیسوان

 

من و دست های این غریبه ی غمگین

 

حرفی به من بزن

 

آیا کسی مهربانی یک جسم زنده را بتو می بخشد؟؟؟؟؟؟؟

 

جز درک حس زنده بودن از تو چه می خواهد

 

حرفی به من بزن

 

من در پناه پنجره ام

 

با آفتاب رابطه دارم.