شک نکن به روزگارم

مرا بگذار و بگذر

 تو برو از این دیارم

سخته دل بریدن اما

بیش از این مده عذابم

سهم تو شکستنت نیست

من بسوزد سر تا پایم

دیده را از من بگردان

تا نبینم روی ماهت

شب گذشت و دل نیاسود

پر شدم از اشک و آهم

تک چراغ بودنم سوخت

من هنوز شبگرد راهم