گفت: چی شد؟ بالأخره گفتگوی وبلاگت به جایی رسید یا نه؟


گفتم: به نتیجه ی دقیقی نرسیدم ولی یه چیزایی دستگیرم شد.


گفت: مثلا چه چیزایی؟


گفتم: درسته که خیلی از دختران، هم سن و سال های خودشون را که قربانی دوستی های خیابانی با جنس مخالف شده اند را می بینند ولی خیلی هاشون به خاطر سست بودن اعتقاداتشون گول می خورند و جذب این کار می شوند.


گفت: منظورت اینه که بی دینی دختران باعث گرایش اونها به این ارتباط میشه؟


گفتم: بی دینی که نمیشه گفت ولی یه چیزی تو همین مایه ها. دخترها اگه بتونند پایه مبانی اعتقادی خودشون را قوی کنند و ارتباط دوستانه با خدای خودشون برقرار کنند مشکل حل میشه.


گفت: ای بابا ! تو که برگشتی سر خونه ی اول ! خوب مشکل همینه که تو این دوره و زمونه نمیشه بچه ای تربیت کرد که با تقوا باشه و کلام خدا براش مهم باشه.


گفتم: متوجه منظورت نمیشم. یعنی چی؟


گفت: یعنی اینکه اونقدر گناه کردن عادی شده که بچه از همون اول که چشمش به این دنیا باز میشه با دارامب و دورومب و بشکن بشکن و ... این چیزا بزرگ میشه و به جای ذکر خدا تو گوشش انواع و اقسام موسیقی های مبتذل پخش میشه. غیبت کردن را بگو که شده نقل محفل همه ی ماها. دروغ و تهمت و مسخره کردن که این آخریه هنر هم به حساب میاد تو این دوره زمونه. چشم و هم چشمی و حسادت ( خصوصا از نوع زنانه اش ) و ... اونقدر امثال این گناهان عادی شده که اگه کسی انجامش نده امل و نفهم می خونندش. اونوقت بچه ای که تو یه همچین محیطی تربیت میشه میخواد با خدا دوست باشه و به حرف خالقش گوش بده؟!


گفتم: کلامت صحیح. من هم به همین خاطر این گفتگو را مطرح کردم تا بلکه ما بزرگترها یه کمی به خودمون بیاییم.


گفت: خیلی ها فقط دختران را محکوم می کنند و اونها را از عواقب کارشون می ترسانند ولی یه نفر بهشون یاد نمیده چه طوری زندگی کنند که نیازی به برقراری چنین دوستی هایی نداشته باشند.


گفتم: یک دوست خوب بهترین مشاور در این زمینه برای دختران ماست. باید با دختران نوجوانمون دوست باشیم و به جای سرزنش های پی در پی اونها را درک کنیم و بعضی مواقع حتی اگه خلاف میلمون هستش ولی تأییدشون کنیم و باهاشون همدردی کنیم.


گفت: این دوست خوب باید حتما هم سن و سال اونها باشه؟


گفتم: نه ! این دوست خوب می تونه هر کسی باشه. پدر یا مادر دختر، خواهرش یا برادرش، هم سن و سال هاش، معلمش، مشاور مدرسه اش، ...


گفت: پدر و مادر هر چقدر هم که با دخترشون دوست باشند ولی نمی تونند اون ارتباطی که تو میگی را با بچه شون داشته باشند.


گفتم: ولی من میشناسم دخترانی که مادرانشون و پدرانشون، دوستان صمیمی اونها هستند و درد دل هاشون را با اونها می کنند. حتی اگه پسری هم در راه مدرسه مزاحمشون بشه به اولین نفری که اطلاع می دهند همون پدر و مادرشون هستند.


گفت: خیلی کمه خانواده هایی که چنین ارتباطی بینشون باشه. خیلی کمه.


گفتم: خوب باید زیاد بشه. باید ارتباط صمیمی و دوستانه پدر و مادر با فرزند یک امر عادی بشه تو خانواده ها.


گفت: هزاری هم بگو بازم دخترا به جنس مخالف گرایش دارند و این ارتباط ها ادامه داره.


گفتم: خوب این فطرتی هستش که خدا در وجود انسان گذاشته و کسی هم منکرش نمیشه.


گفت: با این اوصاف دیگه دلیلی نداره که این بچه ها را از این کار منع کنیم. این گرایش فطری هستش و دلیلش را هم که همه می دونند.


گفتم: درست ولی باز برمی گردیم به همون مسأله رضایت خالق. خدا این فطرت و غریزه را در وجود ما گذاشته و از طرف دیگه به ما امر میکنه که باید تقوا پیشه کنیم و عفیف باشیم تا به اون مقامی که برای ما به عنوان اشرف مخلوقات قرار داده برسیم.


گفت: یعنی برای خشنودی خالقمون که همه ی زندگیمون را از اون داریم و وجودمون به وجودش بسته است پا روی هوای نفس و خواسته ی قلبمون بذاریم؟ اینطوری خدا در عوضش کرامت نفسی به ما میده که همه ی عالم حسرتش را می خورند؟


گفتم: اگه دختران ما قبل از اقدام به برقراری ارتباط با جنس مخالف، فقط یک ساعت خالصانه با خدای خودشون خلوت کنند و با خودشون فکر کنند که آیا خدا که خیرخواه واقعی اونهاست به این کار راضی هست یا نه؟ حساب کار دستشون میاد و با رضایت کامل بدون هیچ بهانه ای راه درست را انتخاب می کنند.


گفت: فکر می کنم توکل به خدا و توسل به ائمه اطهار علیهم السلام بهترین سلاح در این زمینه باشه.


گفتم: همه ی ما باید از شرّ شیطان لعین رجیم به خدای مهربان پناه ببریم و از او بخواهیم که ما را عاقبت به خیر کند.