وبلاگ :
لبهاي زخمي
يادداشت :
زاويه هاي معکوس...
نظرات :
0
خصوصي ،
13
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
خانه ي خانواده
و وقتي آدمم :
علّم ...
اونم به فرشته ها ! شيطونو بخودش آورد ! و ...
خب ، حالا داستانو از زاويه ي عشق اگه بخوايم ببينيم چطور ميشه !؟
اونطوري که شما طرحش کردين ديديم که خيلي جاهاش مسکوته ! نقش خدا ! حالا بعنوان عاشق يا معشوق ! نقش فرشته ها و حالا ... ، و جن و شيطون و مثل انس نر و مادشم تو داستان بافته ! نشده !
من خواستم اينو بگم که از زاويه ي عشق داستان رو نميشه جمع و جور کرد ! همين .
حالا کجاش آسمون ريسمون بافتم !؟ منکه داستانو از مثلا زاويه ي ديگه اي نگفتم که برا گفتنش آسمون ريسمون بافته باشم !