• وبلاگ : لبهاي زخمي
  • يادداشت : زاويه هاي معکوس...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 13 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    عليکم السلام
    خب وقتي قرار بر بافتن باشه ! چرا من نبافم !؟
    البته اميدوارم که با کلاف عشق و عاشقي نبافته باشم ، يا بقول شما از زاويه ي عشق و عاشقي .
    خب ، حالا ميشه اونايي که شما گفتين چيه !؟
    البته اميدوارم که اين دفعه نقش اولشو به مثلا حاج خانم نيوتن نديدين ! که گويا جاذبه رو کشف کرده که اونو از حاج آقاش سلب کرده !
    حافظ ميگه :
    لاف عشق و گله از (حاج آقا) زهي لاف دروغ
    عشقبازان چنين متسحق چي !؟
    عدم جذبن ديگه ! البته بقول خواجه !
    وگرنه مستحق ترن در جذب ! خب نيازمند جذبن ديگه ! از طرف حاج آقا ديگه ! حالا چه به اسم و مسماي عاشق ، و چه بنام و نامي معشوق ! البته معشوقه ! گفتم که ! در تاريخ عشق و عاشقيم اين حوا ها بودن که اگه نگيم همواره ، ميشه گفت بيشتر اين نقشو بازي کردم و نقش عاشقم بيشتر به آدم داده شده .
    راستي او شيطونه که عاشق حوا شده بود ميگم !؟ مرد نبود !؟ آخه اگه زن بود که عاشق آدم ميشد ديگه !
    ديدين !؟ چي بافته بودين !؟
    پاسخ

    سلام و به به به دقتتون ، قرار نشد ديگه هرچي بافتمو پنبه کني ! اصلا تو تکليفتو با من روشن کن ، طرف مني يا طرف اونا !مي فهمي ! الان دقيقا حس کسي رو دارم که دستش رو شده ! تو عالم عشق و عاشقي زن بودن يا مرد بودن عاشق يا معشوق و بالعکس مهم نيست ! شيطان مرد باشد يا زن ، حوا انسان و اين وسط شيطان با سابقه 6 هزار ساله عبادتش ، ذره اي عقل به خرج نداد که امر به سجده براي آدم و حوا يکي بود و حوا هم آدم بود ! ولي شيطان او را آدم حساب نکرد و عاشقش شد و به او آدم صاحب حوا حسادت ! ضمنا حاج خانم حاج آقا اسحاق هم اگه صبح ها زودتر از خواب پا مي شد و روزي دوتا سيب که ديگه ممنوعه نبود پوست مي کند و مذاشت تو ظرف صبحونه و اسحاق خان رو صبحونه خورده راهي بيرون مي کرد ، سيب عامل کشف جاذبه نمي شد شايد پرتقال مي شد ( خخخخ)