سفارش تبلیغ
صبا ویژن

لبهای زخمی

نظر
گاهی در «عشق» هم ، انسان سر خود کلاه میگذارد. راستی ... مرز میان «عشق» و «هوس» چیست؟ آیا دلدادگی ،در هر مرتبه و نسبت به هر چیز و هر کس، عشق است؟ آیا هر که در خود، جذبه و کششی احساس کرد،«عاشق» است؟ کام علاقه و محبت، «زر» ارزنده است، و کدام یک «گندم»؟
عشق حقیقی در پی شناخت کمال و جمال و محبوب و معشوق است. پس عاشق هم، کمالجو و جمال طلبی است که اهل «معرفت» باشد. عشق مجازی، علاقه‌های زودگذر و شیفتگی ‌های بی ملاک و بی مناسبت، از این رو، اینگونه عاشق‌ها ، با غوره ‌ای سردی‌شان می‌شود و با مویزی گرمیشان. دمدمی مزاجند، یک لحظه عاشقند، لحظه بعد بیزار. امروز هواخواه سینه چاکند، فردا دشمن کینه‌توز.


این، رسم عاشق نیست، عاشق، اهل «وفا» است! عاشق دلش را مهمانسرای یک دوست می‌کند. آنکه هر روز در پی دلداری است و عاشق هزار معشوق است، دروغ می‌گوید، دامی گسترده تا صید کند و دانه‌ای پاشیده تا مرغانی به تور اندازد ...


 
روا نبود که با یک «دل»، دو «دلبر» داشتن!


عشق ،کالایی نیست که بتوان به مشتری‌های بسیاری فروخت، و همه را هم راضی نگهداشت!


ای یک دله صد دله ، دل یکدله کن!


نظر

السلام علیکم یا اهل بیت النبوه


انجام طاعت و ترک معصیت به حسب ظاهر مشکل است ، و سلمان شدن مشکل ، بلکه کالمحال است ، و لذا غیر از معصومین - علیهم السلام - همه به ترک طاعت و فعل معصیت مبتلا هستیم و معصوم بودن مثل این که نشدنى است ، ولى در افراد بشر، شمر هم بسیار است ؛ اما آیا چیزى هست که مطلب (13) را آسان کند؟(13 = انجام طاعت و ترک معصیت)
از امورى که خیلى سهل المؤ ونة و آسان است - ولو عمل بر خلاف قول باشد - این است که انسان ملاحظه کند و ببیند اگر ملتزم به طاعت و تارک معصیت باشد، آیا حال او مثل صورتى است که ترک طاعت و فعل معصیت مى کند و آیا این حال مثل حالت اول است یا خیر؟ فرض کنید اگر انسان نزد رییس جمهور یا هر رییس مطلق ، مقرب باشد، این براى او بهتر است و یا این که نزد یک فقیر تهى دست و محروم ؟! آیا خوب است به ذاتى که موت و حیات و مرض و صحت و غنا و فقر به دست او است مراجعه کنیم و رابطه ى دوستى داشته باشیم ، یا با کسى که خود محتاج و ناتوان و بیچاره است ؟!
در اطاعت اوامر الهى و نیز در معصیت و به فرمان شیطان و نفس بودن ، امر دایر است بین این که با کسى که حیات و ممات ، غنا و فقر و مرض و صحت و مریض خانه و دکتر و خزانه و ثروت و ... به دست او است ؛ مجالست کنیم یا با کسى که هیچ ندارد؟!انسان کدام را اختیار مى کند و محبت وجدانیه (نه به حسب خوف نار یا شوق بهشت ) با کدام طرف است ؟
به حسب ظاهر بنده ى مطیع ، پشتیبانش مثل کوه ، محکم و استوار و منبع همه ى خیرات است ، و بنده ى عاصى پشتیبانش محتاج تر از او و دشمن دانایى (شیطان ) است که از دوست نادان بدتر است و صلاحدیدش تمام به زیان او است . نظیر شخصى که نزد کسى رفت تا او را از فقر و فشار و ناراحتى روزگار نجات دهد، او گفت : شایسته ترین کار براى شما اقدام به مرگ و خودکشى است !صلاح دیدش از این قبیل است که بگوید: صلاح و نجات شما در این است که قرص مرگ آور یا خواب آور بخورید تا راحت شوید!بنابراین ، ما در عزم به طاعت عازم به رفاقت و دوستى و همنشینى با غنى قادر و داناى کریم هستیم ، و در عزم بر معصیت عازم به رفاقت و همنشینى با فقیر عاجز جاهل و لئیم .
اگر این معنا را درست تشخیص دهیم و بفهمیم و به طور واضح و روشن باور کنیم ، خواهیم فهمید که در اطاعت سود برده ایم ، نه زیان و خسارت ؛ به دلیل این که دیده ایم افرادى (و اءحى الموتى باذن الله ) (( سوره ى آل عمران ، آیه ى 49 )(مردگان را به اذن خدا زنده مى کنم .) و کراماتى از این قبیل را داشته اند و شدنى است و محال نیست و اختصاص به انبیا - علیهم السلام - هم ندارد، بلکه هر که از آن ها متابعت کند، مى تواند از این راه به مقامات و کمالات و کرامات آن ها دست یابد، البته بدون تحدى نبوت و کذابیت مدعى آن ؛ پس اگر انسان یقین کند و براى او واضح و آشکار شود که در طاعت ، با غنى و قادر و کریم و ... رفاقت کرده و در معصیت با عاجزتر و محتاجتر از خود، طبعا هیچ گاه به معصیت تمایل پیدا نمى کند و از قصر شاهنشاهى و از کنار هرگونه ناز و نعمت و آبادى و آسایش به کاروانسراى خرابه و ویرانه نمى رود و با صاحب آن رفیق و همنشین نمى شود، در حالى که خود آن صاحبخانه هم راضى نیست که رفیق او و با او باشیم ، و از هر چیز محروم گردیم !
بنابراین ، براى تسهیل طاعت و اجتناب از معصیت راهى جز این نداریم که متوجه شویم و یقین کنیم که طاعت ، نزدیکى به تمام نعمت ها و خوشى ها و دارایى ها و عزت ها و ... است ، و معصیت ، عبارت است از محرومیت و ناخوشى و ندارى و ذلت و ...(درمحضر آیت الله بهجت)


صلوات با وعجل فرجهم


التماس دعا


نظر
سلام . . .
شهادت مظلومانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را به محضر مقدس امام عصر ارواحنا له الفداه
و همه دوستدارانشان تسلیت عرض می کنم.
بعد از نیم چهله کند و کاو فهمیدم هیچ کدام از مسائلی که فکر می کردم بزرگترین مشکل کشورم است، بزرگترین مشکل نیست!
ایران هم مانند همه کشورهای دیگر مشکلات زیادی دارد که با توجه به وسعت و جمعیت و ... دور از ذهن نیست؛
اما آنچه امروز به عنوان مشکلات اساسی کشور شناخته میشود تنها نمود کوچکی از مشکل بزرگ "کمرنگ/بیرنگ شدن انسانیت" است، ما نه متخصص کم داریم نه مدیر نه منابع مختلف نه... نه حتی علم
اما تا دلتان بخواهد متخصصِ متعهد کم داریم.
بیایید کمی با خودمان روراست باشیم،
واقعا اگر همه ی ما، همه ی این هشتاد و اندی میلیون نفر به وظایف انسانی مان عمل کنیم باز هم مشکلی باقی خواهد ماند؟؟؟
بزرگترین مشکل خودِ ما هستیم
به انتظار بایستیم
راه حل: اسلام را بشناسیم و مسلمانی کنیم(اسلام مکتب انسان ساز است).
حدیث: من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی احبنی و من احبنی عشقنی و من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلی دیته و من علی دیته فاذا دیته.
سایت: حوزه

نظر

السلام علیک یا فاطمه‌الزهرا


باز هم فاطمیه‏ای دیگر آمد!
هرسال این روزها که می‏شود غبار غمی گنگ روی دل‏هامان سنگینی می‏کند.
هرسال فاطمیه که می‏شود نه شور محرم هست و نه حال رمضان، حسی منحصر به خودش!
یک زمانی قبل‏تر ها، آن وقت‏ها که هنوز قراری برای پیمان زندگی مشترک بین ما نبود خیلی سعی می‏کردم در مورد بانویم زیادتر بدانم و بفهمم، ولی همیشه حس می‏کردم یک جای کار نقصی هست.
آن ارادتی که به مولایم امیرالمومنین علیه‏السلام داشتم در من برای بانویم نبود!!!
تا این که بعد از آن اتفاق ابدی زندگی‏ام انگار در های بسته فراوانی بسویم گشوده شد! کتاب کشتی پلو گرفته را خواندم که نگاهی نو به من ارزانی داشت و به لطف خدا و عنایت خود خانم فهمیدم که چقدر به مادری چون بانویم محتاج بودم و خبر نداشتم.
بانوی مهربانی‏ها!
در این ایام غم فاطمیه به همه بانوان ارادتمند نظری بفرمایید تا در پرتو آن بسوی بهترین همسر بودن، بهترین مادر بودن و بهترین زن بودن گام برداریم.
آمبن


نظر
 زن و شوهری بعد از سالیانی که از ازدواجشون می گذشت در حسرت داشتن
            فرزند به سر می بردند. با هرکسی که تونسته بودند مشورت کرده بودند اما
            نتیجه ای نداشت، تا این که به نزد کشیش شهرشون رفتند.
            پس از این که مشکلشون رو به کشیش گفتند، او در جواب اون زوج گفت:
            ناراحت نباشید من مطمئنم که خداوند دعاهای شما رو شنیده و به زودی به
            شما فرزندی عطا خواهد نمود. با این وجود من قصد دارم به شهر رم برم و
            مدتی در اون جا اقامت داشته باشم، قول می دهم وقتی به واتیکان رفتم
            حتما برای استجابت دعای شما شمعی روشن کنم.
            زوج جوان با خوشحالی فراوان از کشیش تشکر کردند. قبل از این که کشیش
            اون جا رو ترک کنه، بازگشت و گفت: من مطمئنم که همه چیز با خوبی و خوشی
            حل می شه و شما حتما صاحب فرزند خواهید شد. اقامت من در شهر رم حدود 15
            سال به طول خواهد انجامید، ولی قول می دم وقتی برگشتم حتما به دیدن شما
            بیام.
            15 سال گذشت و کشیش دوباره به شهرش بازگشت. یه نیمروز تابستان که توی
            اتاقش در کلیسا استراحت می کرد، یاد قولی افتاد که 15 سال پیش به اون
            زوج جوان داده بود و تصمیم گرفت یه سری به اونا بزنه پس به طرف خونه
            اونا به راه افتاد. وقتی به محل اقامت اون زوجی که سال ها پیش با اون
            مشورت کرده بودند رسید زنگ در را به صدا در آورد.
            صدای جیغ و فریاد و گریه چند تا بچه تمام فضا رو پر کرده بود. خوشحال
            شد و فهمید که بالاخره دعاهای این زوج استجابت شده و اونا صاحب فرزند
            شده اند.
            وقتی وارد خونه شد بیشتر از یه دوجین بچه رو دید که دارن از سر و کول
            همدیگه بالا میرن وهمه جا رو گذاشتن رو سرشون و وسط اون شلوغی و هرج و
            مرج هم مامانشون ایستاده بود.
            کشیش گفت: فرزندم! می بینم که دعاهاتون مستجاب شده... حالا به من بگو
            شوهرت کجاست تا به اون هم به خاطر این معجزه تبریک بگم.
            زن مایوسانه جواب داد: اون نیست... همین الان خونه رو به مقصد رم ترک
            کرد.
            کشیش پرسید: شهر رم؟ برای چی رفته رم؟
            زن پاسخ داد: رفته تا اون شمعی رو که شما واسه استجابت دعای ما روشن
            کردین خاموش کنه!

نظر

جریان شهادت حضرت زهرا علیهاالسلامبه نقل از اسماء بنت عمیس


 


 



اسماء بنت عمیس جریان وفات فاطمه زهرا سلام الله علیها را چنین تعریف مىنماید هنگامی که رحلت حضرت فاطمه نزدیک گردید به من فرمود:


جبرئیل در موقع رحلتپدر بزرگوارم مقدارى کافور برایش آورد پدرم آن را سه قسمت نمود؛ یک قسمت را براى خودش برداشت، یک قسمت را به على علیه السلام اختصاص داد و قسمت سوم را به من داد.
منقسمت خود را در کناری نهاده و اینک بدان نیاز دارم شما آن را برایم حاضر نما.اسماء حسب الامر فاطمه زهرا کافور را حاضر کرد. آنگاه حضرت خودش ‍ را شستشو داد و وضوگرفت و به اسماء فرمود، لباسهاى نمازم را حاضر ساز و بوى خوش برایم بیاور. اسماءلباسها را حاضر کرد آنگاه پوشیده و بوى خوش استعمال نمود و رو به قبله در بسترشخوابید و به اسماء فرمود من استراحت می کنم تو ساعتى صبر کن پس مرا صدا کن اگر جوابترا نشنیدى بدان که من از دنیا رفته و مرده ام آنگاه على علیه السلام را زود از رحلتمن خبر کن.


راوى گوید اسماء لحظه اى حضرت فاطمه سلام الله علیها را به حالخویش ‍ واگذار نمود. سپس آن حضرت را صدا کرد، اما جوابى نشنید. صدا زد اى دختر حضرتمحمد مصطفى! اى دختر کسى که در مقام قرب به پروردگار به قاب قوسین اوادنى رسید! ولىجوابى نداد. چون جامه را از روى صورت حضرت برداشت مشاهده کرد که از دنیا مفارقتنموده است خود را به روى حضرت انداخت و در حالتی که او را مى بوسید گفت: اى فاطمه آنهنگام که پدر بزرگوارت را ملاقات نمودى سلام اسماء بنت عمیس را به آن حضرت ابلاغ کن.آنگاه گریبان چاک زد و از خانه بیرون آمد. حسنین (ع ) به او رسیده از حال مادرپرسیدند او ساکت شد و پاسخى نداد آنان وارد خانه شده، دیدند مادر دراز کشیده  است. امام حسین (ع ) حضرت را تکان داد دید رحلت نموده است. رحلت مادر را به برادرش حسن (ع ) تسلیت گفت فرمود: اى برادر خداوند تو را در مصیبت مادر اجر و پاداش بدهد. امام حسن(ع)خود را بر روى مادر انداخت و او را مى بوسید. وى گفت اى مادر با من تکلم نما قبلاز این که روح از بدنم جدا شود. حسین جلو آمد و پاهاى حضرت را مى بوسید و می گفت مادرمن پسرت حسینم با من سخن بگو پیش از آن که قلبم منفجر شود و بمیرم.آنگاه اسماءبه حسنین(ع ) گفت: اى فرزندان رسول الله بروید نزد پدرتان على(ع )، و او را از مرگمادر مستحضر نمائید. آن دو بزرگوار از منزل به جانب مسجد روانه شدند و صداشان به یامحمداه و یا احمداه بلند شده بود تا به مسجد رسیدند صحابه به استقبال ایشان دویدند سببگریه و ناله از آنان پرسیدند. گفتند مادر ما از دنیا مفارقت کرده است. چون امیرالمؤمنین على علیه السلام این خبر را شنید بر روى زمین افتاد و از هوش ‍ رفت وبا پاشیدن آب آن حضرت بهوش آمد و چنین گفت: ای دختر حضرت ختمى مرتبت محمد(ص ) منبعد از تو خود را به که تسلى دهم. هرگاه غمها و مصائب جهان به من رو مى آوردتو وسیله دلداریم بودى اما بعد از تو چه کسى موجب دلدارى و تسلیت من خواهد گردید .گویى زبان حال على با فاطمه علیهاالسلام این بوده است:


بعد پیغمبر ز اشرارعرب


 آنچه دیدم ظلم و طغیان و غضب


بودم از هر ابتلا بىواهمه


شادکام از وصل تو اىفاطمه


گر بخون دامان دل آلودهبود


چون تو بودى خاطرم آسودهبود


چون تو بندى از جهان بارسفر


در فراقت بگذرد آبم زسر


اى انیس و مونس دیرینهام


داغ خود چون مى نهى بر سینهام


از چه ترک آشنائى کردهائى


وز على فکر جدائى کردهائى


وجود مقدس امیرالمومنین على علیه السلامبعد از رحلت حضرت فاطمه سلام الله علیها به شدت ناراحت شد و گریه و ناله اش بلند شد ودر فراق آن حضرت این اشعار را سرود:


لکل اجتماع من خلیلینفرقته


و کل الذى دون الفراققلیل


و ان افتقادى فاطما بعداحمد


دلیل على ان لا یدومخلیل


یعنى: هر اجتماعى از دو دوست آخر به جدائىمنتهى مى شود و هر مصیبتى که غیر از جدایى و مرگ است اندک است و رفتن فاطمه بعد ازحضرت ختمى مرتبت پیش من دلیل است بر آن که هیچ دوستى باقى نمى ماند. و در روایت معتبرآمده است که چون على علیه السلام ، خانم را در هفت پارچه کفن کرد و پیش از آن که بند کفن را ببندد، صدا زد: یا ام کلثوم یا زینب یا فضه یا حسن یا حسین هلموا و تزودوا من امکمالزهرا فهذا الفراق و اللقاء فى الجنة.


ام کلثوم، زینب، حسنین بیائید و از مادرتان بهره بگیرید که هنگامفراق و جدائى رسیده و دیدار و ملاقات فاطمه به بهشت افتاد در این موقع بود که حسنین )دو قرة العین) زهرا جلو آمده و می گفتند آه و واحسرتا که به مصیبتى بزرگ روبرو شدیمو به فقدان جدمان حضرت محمد مصطفى و مادرمان فاطمه زهرا مبتلا شدیم. مادرجان هنگامی کهجدمان را ملاقات نمودى سلام ما را برسان و به آن بزرگوار بگو ما بعد از تو در داردنیا یتیم گردیدیم. حضرت على علیه السلام می فرماید: من شهادت و گواهىمی دهم که در آن هنگام فریاد و ناله فاطمه زهرا بلند شد و دستهاى خود را دراز نمود ودو نور چشمانش حسن و حسین را در بغل گرفت و آهسته آنان را بر سینه خود چسبانید. در اینموقع سروش غیبى و هاتف آسمانى ندا در داد: اى ابوالحسن! حسنین را از روى سینه مادرشانفاطمه بردار، به خدا سوگند این منظره ملائکه را به گریه انداخته است.


حضرتآنها را از روى سینه مادر مهربان بلند نموده، بند کفن را بست و همراه سایرین بر فاطمه نماز خواند  و آنان حسن، حسین، عقیل، عمار،سلمان، مقداد و ابوذر بودند که در نماز بر آن حضرت شرکت داشتند.


و سپس حضرت را دفن کرد. چون حضرتش را در لحد نهاد فرمود: بسم اللهالرحمن الرحیم بسم الله و بالله و على ملة رسول الله محمد بن عبدالله . اى فاطمهصدیقه من تو را به کسى تسلیم کردم که از من اولى و شایسته تر است. براى تو آنچهمورد رضاى الهى است، همان را  پسندیدم. و در حدیث معتبر دیگردر بحارالانوار علامه مجلسى روایت شده است : هنگامی که بدن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سرازیرقبر مبارک گردید دستى از قبر بیرون آمد و او را گرفته و بازگشت نمود.


نظریه برخی این است که آن دست رسول الله صلى الله علیه و آله بوده است کهپاره تن خود فاطمه را از على تحویل گرفته است.


و نیز در حدیث آمده که على علیه السلام صورت هفت یا چهل قبر در بقیع ساخت. وقتی بزرگان مدینه از جریان رحلت حضرت فاطمه علیهاالسلام و دفن شبانه ایشان مطلع شدند؛ گفتند قبورتازه اى که در قبرستان بقیع ایجاد شده و تشخیص ‍ قبر حضرت فاطمه را بر آنان دشوار کرده؛ باید توسط عده اى از زنان مسلماننبش شوند تا با بیرون آوردنجسد فاطمه ما بر آن بدن نماز بخوانیم.


 این خبر به امیرالمؤمنین على علیهالسلام رسید و فورا براى جلوگیرى از نقشه آنان در حالی که آن مظهر قهر و غضب الهىبسیار غضبناک و خشمگین شده بود و لباس زردى که در شرایط ناگوار و دشوار آن را بر تن مىپوشید را بر تن داشت و ذوالفقار را به دست یداللهى خویش گرفته و از منزل خود بیرون آمده وسوگند یاد کرد و فرمود: قسم به ذات قهارالهى اگر دست به یکى از این قبور بزنید و یکسنگ از آن را جابجا نمائید، هر آینه شمشیر در بین شما خواهم نهاد. عُمر و عده اىاز یارانش به او رسیده گفتند اى ابوالحسن چرا این کار را انجام دادى؟ به خدا قسم ما قبرشرا نبش مى کنیم و بر او نماز می خوانیم.


در این هنگام حضرت امیر از جا جست وگریبان عمر را گرفته او را بر زمین کوبید گفت: اى عمر این که دیدى من از حقخود دست برداشتم بدان جهت بود که مردم مرتد نگردند و از دینشان برنگردند (یعنىمصلحت اسلام و وحدت مسلمین را رعایت نمودم) ولى در مورد قبر و اراده شومى که نمودهاید به خدائى که جانم در دست اوست اگر سنگى از آن جابجا شود من زمین را از خون شماسیراب مى کنم.


ابوبکر با کمال عجز و لابه جلو آمد و آن حضرت را به رسول اللهسوگند داد که دست از عمر بردارد حضرت امیر هم تقاضاى ابوبکر را پذیرفت و عمر رابه حال خود رها نمود و مردم هم متفرق و پراکنده گردیدند.


براىرسوایى غاصبین حق فاطمه و آن مردمى که ظلم در حق دختر پیغمبر نموده اند همین بس است که حضرتفاطمه وصیت فرموده که على علیه السلام شب جسد او را دفن نماید. این کار به تمام اهلعالم اعلام می کند که فاطمه زهرا سلام الله علیها از عده شناخته شده ای بیزارى جسته وراضى نشده که در تشییع جنازه اش شرکت نمایند و یا بر حضرتش ‍ نماز بخوانند چه حضرتشاز آنها اذیت و آزار دیده نه اینکه فاطمه اذیت و آزار دیده که آنها که او را اذیت کرده اند و با این کار رسولخدا را آزار نموده و در نتیجه خدا را آزار کرده و کفر و شرک و ظلم خودرا بر کرسى اثبات نهاده اند.


 روایت شده که حضرت امیرالمومنین على علیه السلام بعداز دفن جسد حضرت فاطمه سلام الله علیها متوجه قبر حضرت رسول الله شد و عرض کرد: سلامبر تو اى رسول خدا از من و از جانب دختر عزیزت که به زیارت تو آمده است و در جوار توو بقعه تو خوابیده است. خداوند او را در میان اهل بیت اختیار کرد که زودتر به تو ملحقگردد. تا آنجا که عرض نمود:یا رسول الله دخترت بر آنچه از ناحیه امت از ظلم وستم و غصب حق واقع شده همه را به شما گزارش می دهد کیفیت حال را از خودش بپرس چه بسیارغمها که در سینه او روى هم نشسته بود که به کسى اظهار نمى نمود و به زودى همه را به عرضشما خواهد رسانید و خدا از براى او حکم خواهد کرد و او بهترین حکم کنندگان است.


 



تاریخ شهادت حضرت فاطمه (س)
تاریخ شهادت حضرت بر چند روایت در تاریخ ذکر شده است ولی روایت معروف سیزدهم جمادى الاولى و روایت اصح سوم جمادى الثانیه سال 11هجرى است که بنا برقول اول 75 روز و بنا بر روایت دوم 95 روز بعد از رحلت رسول الله زندگىنموده است.


 


 مخفى بودن قبر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
اگرچه موضع قبر و محل دفن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها براى ائمه اطهار آشکار است ولى بر حسب حکم و اسرارى که در کار بوده موظف به اظهار و افشاء آننبوده اند مخصوصا که خود حضرت فاطمه(س ) در توصیه و سفارشات خود بر اخفاء محل دفنخود اصرار داشته است.
اما در عین حال اهل تحقیق از آن صرف نظر ننموده بلکهکنجکاوى بسیار داشته اند که بر محل دفن آن بزرگوار اطلاع حاصل نمایند در نتیجه باقرائن و امارات به سه نقطه به عنوان محل دفن حضرت فاطمه زهرا دخت گرامى حضرت خاتمالانبیاء محمد مصطفى صلوات الله علیهما ظن قوى پیدا کرده اند.


اول روضه رسول اللهپدر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها.


دوم خانه خود حضرت فاطمه زهرا سلام اللهعلیها.


سوم در بقیع. که مدفن و موضع قبر آن حضرت از این سه نقطه خارج نیست در کتابمناقب ابن شهر آشوب آمده :شیخ طوسى رحمةالله علیه گفته است قولصحیح تر در مورد قبر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها این است که آن حضرتدر خانهخودش یا در روضه پیغمبراکرم صلى الله علیه و آله و سلم دفن شده است و موید و شاهداین قول حدیثی است که از حضرت رسول الله نقل گردیده که فرموده است بین قبر من ومنبرم روضه و باغى است از باغهاى بهشت.


علامه مجلسى رحمةالله علیه در کتاببحارالانوار از ابن بابویه نقل نموده که گفته نزد من به صحت رسیده که پیکر مطهر حضرتفاطمه زهرا سلام الله علیها را در بیت خودش مدفون نمودند و بعد از آن که بنى امیهمسجد را توسعه دادند قبر فاطمه علیهاالسلام در مسجد واقع و جزء مسجد شد. صاحب کشفالغمه مى نویسد: مشهور آن است که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را در بقیع دفنکردند.


نظر به این که جسد حضرت فاطمه زهرا پاره تن حضرت محمد مصطفى علیها افضل التحیة والثناء در روضه منوره پدرش دفن گردیده است اصح واصوب از تمام اقوال است و شاهد و موید این نظریه آن است که حضرت امیرالمومنین علىعلیه السلام در روضه پیغمبر خاتم صلى الله علیه و آله و سلم بر حضرت فاطمهعلیهاالسلام نماز خواند و سپس پیغمبر را مخاطب ساخت و فرمود سلام من و دخترت که درجوارت قرار گرفت بر تو باد یا رسول الله و این که دستى از قبر مبارک بیرون آمد وفاطمه را در برگرفت و مسلم است که آن دست مبارک پیغمبر پدر بزرگوار فاطمه زهراىاطهر بوده است.


و نیز دارد که از حضرت مولانا على بن محمد الهادى علیه الصلوة والسلام، به صورت کتبی سوال شده است. در این مورد سائل مى پرسد: اگر صلاح می دانید محل بیتمادرتان حضرت فاطمه زهرا را بفرمائید و خبر دهید.


 أ هى فى طیبتهاو کما یقول الناس فى البقیع؟ فکتب هى مع جدى صلوات الله علیه و آله.


آیا محل دفن مادرتان در طیبه است یعنى در مدینه منوره یا همانطور که بین مردم مشهور استکه و می گویند در بقیع است؟ حضرت امام هادى علیه السلام در پاسخ مرقومفرمود و نوشت آن حضرت با جدم رسول الله صلوات الله علیه و اله مى باشد و این فرمایشحضرت تایید و شاهد دیگرى است بر نظریه ما که بگوئیم حضرت فاطمه زهرا با پدربزرگوارش ‍ حضرت رسول الله مى باشد.


در عین حال وظیفه ما شیعیان و محبان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها این است که در تمام اماکن نامبرده آن حضرت رازیارت نمائیم و در مقام زیارت بگوئیم:


 السلام علیک یا سیدةنساء العالمین.


السلام علیک یا والدة الحجج على الناس اجمعین.


السلام علیکایتهاالمظلومة الممنوعة حقها.


السلام علیک یا بنت رسول الله . السلام علیک یابنت نبى الله.


السلام علیک یا بنت حبیب الله . السلام علیک یا بنت خلیلالله.


السلام علیک یا بنت صفى الله . السلام علیک یا بنت امین الله.


السلام علیکیا بنت خیر خلق الله . السلام علیک یا بنت افضل انبیاء الله و رسله و ملائکته.


السلام علیک یا بنت خیرالبریه. السلام علیک یا سیدة نساء العالمین من الاولینو الاخرین.


السلام علیک یا زوجة ولى الله و خیر خلقه بعد رسول الله. السلام علیکیا ام الحسن و الحسین سیدى شباب اهل الجنة.


السلام علیک یا ام المومنین. السلامعلیک یا ایتها الصایقة الشهیده.


السلام علیک ایتها الرضیة المرضیه.


السلام علیکایتها الفاضلة الزکیه. السلام علیک ایتها الحوراء الانسیه.


السلام علیک ایتهاالتقیة النقیه. السلام علیک ایتها المحدثة العلیمه.


السلام علیک ایتها المعصومة المظلومه.


السلام علیک یا فاطمه بنت محمد رسول الله و رحمة الله و برکاته.


مرحوم محدث قمى رضوان الله تعالىعلیه می گوید:


باید اعتراف نمود که بیان فضائل و کمالات نامتناهیه حضرت فاطمه زهراسلام الله علیها از حیطه احصاء خارج است و احدى نمى تواند از عهده بیان نعت و مدحاین بانوى عظیمة الشان برآید جز این که اقرار به عجز خود نماید.


 کتاب فضل فاطمه هرگز تمام نتوانکرد


 اگر مداد شود ابحر و قلماشجار


کسى که دم زند از فضل بى نهایت او


چو مرغکى است که از بحر تر کندمنقار


فاطمه زهرا علیهاالسلام انسانى است ملکوتى و جبروتىو لاهوتى صفات. و اوست که میزان تام انسانیت و الگوى کامل آدمیت است و اوست که امابیها و ام الائمه است و باید بسیار قدر بدانیم.


درآخربا توسل به ذیل عنایت آن حضرتاعلام مى نماییم.


یا فاطمة الزهرا یا بنت محمد یا قرة عینالرسول یا سیدتنا و مولاتنا انا توجهنا و استشفعنا بک الى الله و قدمناک بین یدى حاجاتنا.یا وجیهة عندالله اشفعى لنا عندالله.
نوشته شده توسط عظیم جان ابادی



نظر

جذابیت چیزی سوای زیبای است. شخصی می تواند زیبا باشد ولی هرگز جذاب نباشد و همچنین می تواند جذاب باشد ولی زیبا نباشد طرز سلوک آدمی انتخاب لباسها , حالت های روانی و ....در این امر, مو است. اگر می خواهید فردی موفق و نافذ در قلب ها باشید و از موفقیت لذت ببرید، نخست باید با خودتان ارتباط صحیح برقرار کنید. زیرا معنی و مفهوم رویداد های زندگی را خودتان تایین می کنید. وقتی تمیز و مرتب باشید این هماهنگی شما را جذاب می کند. آن چه مهم است تمیز و مرتب بودن در عین سادگی است. افرادی که به آراستگی خود توجه ندارند از جذابیت و نفوذ خود بر دیگران می کاهند. بیشتر افراد برای آن که جذاب باشند شلوغ می کنند و مدام حرف می زنند و این بزرگترین اشتباه برای جذاب بودن است. دوستی حرف زیبایی می زد و می گفت:نگفتن صلاح است, کم گفتن طلا است , پر گفتن بلا است!
سکوت تاثیر روانی فوق العاده ای دارد و شما را با شخصیت تر و عاقل تر و قابل اعتماد تر معرفی می کند که برای ایجاد صمیمیت و تداوم آن زمینه مساعدی است. ولی سکوت نباید ناشی از خجالت و عدم اعتماد به نفس باشد. در این صورت از جذابیت می کاهد. وقتی نرم و با لطافت و متانت صحبت کنید نخستین گام برای جذاب بودن را برداشته اید. داد و فریاد را نیندازید. آدم های عصبی و خشن برای صمیمیت, نامناسب هستند و هرگز جذاب نخواهد بود. مؤدب باشید, افراد بی ادب که ظاهری آراسته دارند هرگز مورد علاقه دیگران نخواهند بود. اگر صبح ناراحت و کسل از خواب بیدار شده اید به جای آرامی بروید و به آهستگی با خود تکرار کنید: من خوشحالم, من می خواهم شاد و جذاب باشم. یا در هنگام برخاستن از خواب به راز و نیاز با پروردگارتان بپردازید و در ادامه بگویید : امروز سلامتی , موفقیت شادی زیبایی جذابیت و صمیمیت به من تعلق دارد و آن گاه در طلب این خواسته ها گام بردارید.همیشه تبسم کنید ولی شوخی زیادی از جذابیت می کاهد. در تبسم , سنگینی و متانت است و جذابیت ولی در خنده و شوخی بی مورد سبکی و کاهش جذابیت.
قاطع باشید و هدفهای تان را مشخص کنید افراد مصمم و پر تلاش, چون همیشه دارای برنامه ریزی منظمی هستند, دارای جذابیت زیادی می باشند. آن ها با اعتماد به نفس به اینجاد روابط صمیمانه خود ادامه می دهند. هدیه دادن فوران و انفجار صمیمیت است. به ویژه اگر طرف مقابل انتظار این هدیه را نداشته باشد و هرگز اهمیتی ندارد که هدیه چه نوع یا جنسی باشد. مهم اهمیت دادن به طرف مقابل است. مواظب صحبت ها و افکارتان باشید زیرا ذهن نیمه هوشیارتان هر اعتقادی را که به زبان بیاورید, در خود حفظ می کند و آن را می پذیرد با صحبت های شیرین و دلچسب روحیه خود را تقویت و شاد کنید و از واژه های نمی توانم و نمی شود و ..... هرگز استفاده نکنید و به این فکر باشید که می خواهید روز خوبی را در کنار خانواده و دوستان با شادی بگذرانید.



نظر

تا گنج غمت دردل ویرانه مقیم است          همواره مرا کنج خرابات مقام است


خواب چشمانم را ربود...اما مگر چشم بریدن پایان ماجرای من و تست...قلبم هنوزمست از تپش و خروش لحظه ای است که در تو ارام گرفت...یاد دارم آن هنگام بر در خوان لطفت عشق را نثارم نمودی...ومن تیرگی ام را !!!...چه معامله پایا پایی...تیرگی درقبال عشق!! یادم باشد که تیرگی وجودم به نور عشق تو روشن گردید یادت باشد که یاد من دیر گاهی است که از نسیم کویت غافل گشته ...نسیمی پر زعطر باران نثارم کن....تا یاد تو جوانه ای باشد در دل اسیر من...
یادم باشد وقتی که به کوی تو لنگ لنگان و افگار و زخمی آمدم وبی پناه از جور زمان و جهالت وجود و غرور جوانیم تو در بستر ارامشت چونان کودکی گرم فشردی مرا ومن ارام و مطمئن در جوارت غنودم....یادت باشد که هوز مست آن خواب سحرگهی هستم که بر خوانت نه از اجبار ونه اختیار که نیاز....ارمیدم و تو به پاس این ارامشم گلی ..ناز...زیبا....سرشار از عطر زندگی در قلبم شکفتی...اما یادم باشد که من هنوز آن سرگشته ای هستم که در بیابان های طف بدنبال قطره ای معرفت ...تورا میطلبم...
چشمانم خواب را ربود!...اما مگر از خواب بریدن آغاز ماجرا نیست...وه چه تضادی...یکی پاین ماجراست و دیگری آغاز ماجرا...سرگشته گشتم از این همه سرگشتگی...تو بیا وقلب مرا هماهنگ روحم کن همچنان در خروش!!چون رودی خروشان...در مسیر اقیانوس دلت ...رهرو مسیر های پرپیچ وخمی خواهم گردید که خود نه به اجبار و نه به نیاز ونه به اختیار ونه به عقل که بادل خواهم پیمود تا دربی کران اقیانوس خروشان وجودت  لحظه ای احساس عظمت کنم...


نظر
بسم الله الّحمن الرّحیم

یا علی گفتیم و عشق آغاز شد


هر کسی دوست دارد برنده باشد، اما برخی از افراد هستند که "وسواس رقابت" آنها را در بر می گیرد. این افراد تمایل دارند که همیشه نفر اول باشند، بهترین بوده، و دلشان می خواهد که در هر کاری که وارد می شوند، برنده خارج شوند. این حس رقابت طلبی سبب ایجاد تنش در روابط فردی و اجتماعی آنها می شود. من به آنها هشدار میدهم که: "عشق و رقابت مانند روغن و آب هستند، و هیچ گاه با هم مخلوط نمی شوند." و پیشنهادات زیر را برای افراد رقابت جو مطرح میکنم و به آنها توصیه می کنم که یاد بگیرند آرام باشند و از همان چیزهایی که دارند نهایت لذت و استفاده را ببرند.



به جای رقابت با برادر و خواهر، سعی کنید از موفقیت هایشان لذت ببرید.



گاهی اوقات برخی از افراد هستند که حتی در مورد خواهر و برادرهای خودشان هم احساس بدی پیدا می کنند. این قبیل افراد به ظاهر و چگونگی برادر و یا خواهر خود حسادت می ورزند. اگر شما جزء این گروه هستید، به هیچ وجه نباید به خودتان اجازه بدهید که در کارهای آنها دخالت کرده و خرابشان کنید. اصیل ترین و خالص ترین عشق در این دنیا عشقی است که ما نسبت به خانواده ی خود داریم، چرا که احساس رقابت نسبت به اعضای خانواده ی خود نداریم. و به این واسطه میتوانیم تسلی بخش خاطر خود و آنها باشیم."



خود حقیقیتان را کشف کنید.



ببینید که واقعاً چه کسی هستید و خود حقیقی تان را بپذیرید. شما نیازی ندارید که خودتان را با دیگران مقایسه کنید تا بتوانید زمانی که در آینه نگاه می کنید به خود ببالید." همیشه به خاطر داشته باشید که شما شخصیت منحصر بفرد خودتان را دارید و دیدگاه دیگران در مورد شما تنها بر اساس کارهایی که انجام می دهید شکل می گیرد، نه از طریق مقایسه ی شما با دیگران.



تصمیم بگیرید که اینقدر حس رقابت جویی نداشته باشید.



تو یک فرد بالغ هستی، برای خود تصمیم گیری می کنی و می توانی در زندگی نقشه های ذهنی ات را متجلی سازی." همه چیز به خودتان بستگی دارد. اگر تصمیم بگیرید که با هر کس در هر شرایطی رقابت نکنید، مطمئن باشید که می توانید از پس آن بر بیایید. مسئولیت تمام کارهایی را که انجام می دهید به عهده بگیرید و تصمیم بگیرید که تغییر کنید. رقابت حقیقی این است که بهترین انسانی باشید که می توانید.



متوجه باشید که نیاز شما به بردن جستجویی برای یافتن اعتبار و تایید از خارج است.



ارزش فردی شما نباید وابسته به تایید و تصدیق دیگران باشد. اگر همان کسی که هستید را نشان بدهید، شاید دیگر لازم نبینید که در هر موقعیتی رقابت کنید تا رتبه اول نصیبتان گردد.



شما گفتید که میخواهید بهترین باشید، بنابراین چرا سعی نمی کنید بهترین کسی باشید که می تواند تعادل را در زندگی فردی خود ایجاد نماید؟اگر دائماً استرس بهتر بودن را به خود تحمیل نمایید، نه تنها از نظر روانی، بلکه از نظر فیزیکی نیز به مشکل برخورد خواهید کرد. تنها چیزی که من از شما می خواهم این است که آنقدر به خودتان اعتماد داشته باشید و برای خودتان ارزش و احترام قائل باشید که برای جلب توجه و محبت دیگران نیاز به برد در شرایط مختلف را احساس نکنید. در نهایت باید بگویم که لازم نیست حتماً شما خودتان به دنبال پذیرش بروید، گاهی اوقات بد نیست اجازه دهید که آنها به سوی شما بیایند.


نظر

شاید در چند دهه پیش کمتر متفکری فکر می کرد که مسئله ای مثل ازدواج به یک معضل برای بشر تبدیل بشود و شاید همین ساده انگاری بود که باعث شد ما  امروزه با چنین بحرانی روبرو شویم .


ضرورت بحث در مورد ازدواج به ضرورت حیات آدمی و تولید نوع بشر از دو جنس زن و مرد بر میگردد.اگر ما امر ازدواج را ساده فرض کنیم در واقع پا گذاشتن به دنیا و خلقت آدم را نادیده انگاشته ایم.


ازدواج از ابتدایی ترین و واجب ترین نیازهای هر انسانی است و هیچ کس نمی تواند این حق را از هیچ انسانی سلب کند،پس با این حساب چرا در کشور ما هزاران دختر و پسر (و حتی زن های بیوه و ...) از این نعمت محرومند؟؟؟


آیا این امر جای بررسی و تحقیق ندارد که دوستان به ما خرده می گیرند و می گویند بحث از این جالب تر نبود که به آن  بپردازی؟


آیا این همه فساد که در جامعه ما شکل می گیرد به خاطر ارضا نشدن میل جنسی از طریق صحیح آن نیست؟


چرا نباید در این باره بحث کرد؟


آیا مشکل فزونی تعداد دختران ما بر پسرها که با آمار صحیح از منابع موثق در مقاله های بعدی ذکر می کنم در عصر کنونی بحران ساز نشده است؟


ما می گوییم اسلام برای همه اینها راه حل دارد.


اسلام اجازه نمی دهد که به خاطر مشکلات مالی و نبود اشتغال(که البته در همه دوره ها وجود داشته،حتی بیشتر از امروز)جامعه به فساد کشیده شود،پسرها به لواط مشغول شوند و گاه  برای سرگرمی زنا کنند)و یا از ین دو بدتر اسمناء و خود ارضایی!


اسلام اجازه این همه انحرافات جنسی را نمی دهد و برای همه آنها راه حل منطقی دارد که همه عقلای جهان در هر دوره ای آن را می پذیرند و این فقط از مکتب مترقی ای همچون اسلام بر می آید و بس.


اگر قرآن می گوید(( و لا تقربوا الزنا،انها فاحشه و ساء سبیلا")) راه حل هم برای ارضایی میل جنسی ارائه کرده است.


آن راه حل ازدواج است! آیا شما راه دیگری سراغ دارید؟؟؟


مگر نبودند اندیشمندان غربی همچون فروید که با نظریاتشان ریشه  اخلاق و فرهنگ و ایمان را از جامعه بشری –خصوصا در غرب-کندند و به جای آن بذر هوس در دلهای مردم کاشتند.


امروز چه آید غرب شده جز  از بین رفتن بنیان مقدس خانواده و کرامت وارزش زن؟


آیا ((لتسکنوا الیها )) که مد نظر  قرآن و خداوند است با کار کثیفی همچون زنا و همجنس بازی به دست می آید و  افراد جامعه به آرامشی که آرزوی هر انسانی دست یافتن به آن است خواهند رسید.


و چرا ما دوباره می خواهیم در منجلابی که غربی ها در آن دست پا می زنند گرفتار شویم؟!!چرا نمی بینید و عبرت نمی گیرید.