
در هر کجای جهان عشق بود لعنتم نثار
ور کس به دلی تیر زند لعنتم نثار
جادوی دو چشمان تو عقلم خراب کرد
بر عقل من که دو چشمت ببرد لعنتم نثار
این فتنه که کردی به جهان علتش چه بود
گر حیر به من باشد و ار شر بشود لعنتم نثار
آن ناف چو آهوی تو مستم کند ولی
این فاصله ها ژرف و عمیقند به ما ار نرسد لعنتم نثار
گردیده پریشان رخ من همچو خیالت
این فکر گریزان به خیالت ندود لعنتم نثار