می گویند انسانها بازیگرند... صحیح هم میگویند، ولی چرا؟...
شاید به این دلیل که، انسان، سیال بین بدی و خوبی، نقص و کمال و تظاهر یا خلوص است و...
... تظاهر به کمال، نتیجه اش، بازیگری است.
و ... سّر عشق،... خلوص است...
عشق، منبعی بزرگ در درون مااست، که به محرکها پاسخ میدهد و از جنس نور و معرفت است، برای همین میگویند هاله نورانی فرد عاشق، بسیار وسیع است.
سادگی و بی پیرایگی، درجه ای از خلوص است، مانند سادگی کودک یا پیری پیراسته... و عشق نیز در ماهیت، توام با سادگی و بی پیرایگی است.
عشق زن و مرد، جلوه ممتاز عشق است، ولی نه در حد اکمال ظرفیت بی پایان عشق و عشق مادر و فرزند نیز والا است و... نیز عشق به زیبائیها، مخلوقات و هستی، که به مرور در انسان عاشق، گسترش می یابد و به وحدت با جهان میرسد.
هوس، شبه عشق است و برداشتی عجولانه از عشق و زود گذر و عاقبت، توام با شکست و پشیمانی، البته اگر با عشق اشتباه گرفته شود و اگرنه در حد خود، امری غریزی و طبیعی برای بقاء بشر است.
عاشق، مهربان و آرام است و در تفکری سودمند و وحدت بخش با خود و اطرافیان، اما تفکر هوسران، مانند دزد و خلافکاراست و عامل انتشار کثرت در خود و اطرافیانش، به هوسرانترین انسانها، در تمامی فرهنگها، مرد یا زن هرزه، می گویند و ظاهر و رفتارشان نیز، به مرور، بیمارگونه میشود.
سختی و مشکلات، کوره پختگی انسانند و باعث خلوص و زیبائی شخصیت او،... همچون عشق.
چشمان انسان عاشق و نیز سختی کشیده واجد معرفت (و نه مایوس)، سرشار از محبت، مهربانی، آرامش و عمق است، جالب است که سختی و ریاضت کشیدگان واجد معرفت نیز، به منبع عظیم محبت و عشق درون، پیوند میخورند، زیرا این منبع، ازجنس نور و معرفت عالی و مختص دلدادگان و دل سوختگان است.
همچنین، موثرترین مسیر خداشناسی، عشق و عرفان است و عارف، مسیر طولانی را در خودسازی طی میکند، تا به درجه اخلاص نائل شود، درجه ای که از بازیگری و رنگ، کاسته میشود، تا خود حقیقی، نمایان تر گردد و خودشناسی، منجر به خداشناسی شود.
اخلاص، از بهت و حیرت ناشی از درک و احساس مفاهیم ناب، در اثر مشاهده صورت و سیرت (جمال و صفات) محبوب، آغاز میشود و در ادامه، موجب خیال و تفکر دائمی به او میگردد، تا در نهایت، به محو در ... او... شدن، بیانجامد...