و تاریکی آنچنان پیرامونم را فرا گرفته است که حتی اگر چشم بگشایم و پلک بزنم، نخواهم دید. دست پیش می برم و در سکوت تنهایی ام، شاخه های نارسِ یأس می چینم.
نردبانی جز یاد تو نیست که مرا تا آسمان عروج دهد و این خاکِ کهنه، مدّتی ست زیرِ گام هایم بوی رکود می دهد. تمام دیوارهای مجاور بر شانه های خسته ام آوار می شوند و من، این روح تا همیشه سرگردان، چکیده ای از سایه ای متروک می شوم که ناگزیر، سال ها باید دیوارهای تا ابد عبوس را بکاوم و هیچ نیابم؛ حتّی روزنی ناچیز برای بال گشودن.
معبودا، ای که نامت آرام بخش شب های وحشت است و یادت لحظه به لحظه، تنهایی ام را کمرنگ می کند! ریسمانِ پوسیده دنیا برای چنگ زدن مناسب نیست؛ ریسمانی از نور برایم بفرست که در آن چنگ توان زد و بتوانم در منشور جاری اش حل شوم.
گام های خسته ام از عبور وامانده اند و کوره راه های مقابلم فریاد می زنند و زانوانِ شکسته ام بر خاک ساییده می شوند؛ چه روزهای تاریکی! که اگر دریچه ای برای پرواز به سویت نیابم، در خود فرو خواهم شکست.
مرا امید لطف تو زنده می دارد؛ مرا که از عطشِ شب های شهاب باران، چون ذرّه ای ناچیز رو به خاموشی ام، ذرّه ای که تنها به نظاره نظرِ تو آتش گرفته و شعله می کشد.
دست های خسته ام را به آسمان گره می زنم و در حلقه چشم هایِ ناباورم، تسبیح کهکشان ها می گردد. سرم به دَوَران می افتد و گونه بر خاکِ سردِ ندامت می گذارم و تو را در بند بند تنم فریاد می زنم.
پروردگارا! از هر طرف که گام می زنم به بن بست های کورِ دنیا می رسم؛ راهی روبروی خستگی ام باز کن که به تکرار نینجامد؛ راهی که بال های سوخته ام جسارتِ پرواز در آن را داشته باشد.
آن قدر در امتداد سیاهی ها دست و پا زده ام که جز شب، در تنم رخنه نخواهد کرد و آسمان با همه بی کرانگی اش، بر دوشم سنگینی می کند، کوتاهیِ دست هایم به آسمان نمی رسند و صدای قاصرم دالان های پیچاپیچ آسمان را نخواهد پیمود؛ مرا از این همه پوچی و بیهودگی نجات بده که تمام امیدم به توست.
رشته ای نور می خواهم که به روشنایی اش چشم هایم گشوده شود.
مرا به حال خود وا مگذار که تنهایی، ارکان وجودم را نواخته است.
به سکوت دلخوش نیستم و با دیوارهای غربت مرا نسبتی نیست.
این خاک بویِ غریبِ عزیمت می دهد و بال های مرا از بوی عروج سرشار می کند.
شب های بی چراغم را این گونه تاریک مگذار که رو سیاهان را امید زنده می کند و امید می میراند
یا لطیف ارحم عبدکَ الضعیف ...