همیشه وقتی بارون می باره ، زیر بارون می ایستم ، ساعتها یه خط فرضی در راستای افق در نظر می گیرم و به سطح نگاه می کنم ، ساعتها ... خیس شدنو گاهی حس نمی کنم ، رد شدن دونه های بارون از این سطح رو نظاره می کنم ، خیلی دلرباست... سرعت رد شدن دونه های باروون ... سبقت گرفتناشون از هم دیگه ، تو سر هم خوردنشون ، به هم آمیختنشون ، فرار کردنشون از همدیگه دیدنیه...جالبه بارون که نرم باشه ، سرعت افتادن و رد شدن و تاثیرات دونه های بارون رو همدیگه طبیعیه ولی وقتی بارون تند بهاری و رگبار باشه ، دونه های بارون دیوونه وار عمل می کنن ... بارون دیوونه ، اصطلاح با مسمی اییه که استفاده می کنیم...
درست مث ما آدما...
اگه یکی بشینه از اون بالا به خط افق اجتماعی و روابط ما نگاه کنه ، دقیقا مث دونه های بارون می مونیم ...
اگه جامعه مون در آرامش باشه ، آرووم زندگی می کنیم و روابط طبیعی داریم ، جامعه متشنج و طوفانی ، روابط ما رو هم متشنج می کنه...
گاهی مث دوتا دونه بارون دست تو دست هم ... گاهی از هم فرار ... گاهی دنبال هم ... گاهی تو سر هم می زنیم ...
ولی بارون ، بارونه ، با خودش زندگی میاره ، حیات و شادابی میاره ...
ای کاش ما ادما همون جوری که تو سطح افق سیر زندگی مون مث دونه های بارون هستیم ،... نتیجه این حرکتمون هم مث بارون حیات بخش بود ، زندگی آفرین بود ... شادابی و نشاط می آورد...
باید مث بارون بشیم ... نم نم بباریم و زمین قلبهای همدیگه رو شاداب کنیم ...
باید مث بارون باشیم ، تا دونه های محبتمون که روی گونه های قلب هم دیگه می شینه ، مهربونیش مث شبنم ، تا بالا اومدن آفتاب همه ی زندگیمون بمونه ...