دستان خسته ای که توان پاک کردن اشک از چشمان گریان هم ندارد...!
و چشمانی که حیران ، در مرکز دایره ی بهانه هایی برای گریستن ، نمی داند اشک هر لحظه اش متعلق به کدام بهانه است ...!
خروش خاموش ناله هایی که ، همیشه از آه پیش خواهد افتاد ...!
و روشنایی طلوع ... و مبارک بادی بر شکفتن غنچه های امید...!
همچنان برگرد شمع آرزوهایش می چرخد،شاپرکی که گذر زمان تنها قاتل بالهای قشنگ اوست ...!