آسمان را بنگر، که هنوز بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست گرم و آبی و پر از مهر به ما میخندد
یا زمینی را که دلش از سردی شبهای خزان
نه شکست و نه گرفت بلکه از عاطفهها لبریز شد و نفسی از سر امید کشید
و در آغاز بهار دشتی از یاس سپید، زیر پاهامان ریخت
تا بگوید هنوز پر احساس خداست...
تو مرا داری و من هر شب و روز آرزویم همه خوشبختی توست
ماه من دل به غم دادن و از یاس سخنها گفتن
کار آنهایی نیست که خدا را دارند
ماه من غم و اندوه اگر هم روزی، مثل باران بارید
یا دل شیشهایت، از لب پنجره عشق زمین خورد و شکست،
با نگاهت به خدا چتر شادی واکن
و بگو با دل خود، که خدا هست خدا هست
او همانی است که در تارترین لحظه شب، راه نورانی امید نشانم میداد
او همانی است که هر لحظه دلش میخواهد همه زندگیام غرق شادی باشد
غصه اگر هست بگو تا باشد.
معنی خوشبختی، بودن اندوه است
این همه غصه و غم، این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه،میوه یک باغند همه را با هم و با عشق بچین
ولی از یاد مبر پشت هر کوه بلند،
سبزه زاریست پر از یاد خدا....