هجوم گذشته هجوم حال هجوم آینده شاید اگر کبوتر بال زخمی سرنوشت میبرد با خودش این هنجار های مشوش را میرسیدند باید ها، نباید ها، شاید ها، ای کاش ها بر لب بوسه زده ی دریا شاید دریا هم، بستری میشد برای رساندن آرزو هایم به خدا میبرد جنین آرزو هایم را با احتیاط به قله ی ماه در آن سوی حیات خدا هم،خدا خدا میکرد: باز کند قفسی را بگشاید بال خسته و بسته ی مرا آری همان دم است که پرواز میکنم به سوی خدا