امروزکه از دریچه امشب متولد شد
من نیز متولد شدم
گذشته ی نرفته ام را مرور کردم
از داشته و نداشته هایم
تا باور ها و فکرهایم
امروز به سختی گذشت
به سختی سالهای گذشته و روزهای آینده ام
سخت بود باورش ولی باورش کردم
هر آنچه نداشته ام شده داشته ام
حسرت یک بودن ناب
حسرت یک تکه فهمیدن یک حرف درست
حسرت داشتن یک خانه پر از ارزوهای محال
حسرت یک روز پر از خوشبختی
حسرت یک شعر پر از زیبایی
حسرت یک فکر که در اندیشه ی پرواز پر است
حسرت یک شوق که در آینه ی مرده ی دیروزم پیداست
حسرت یک دوباره ای دیگر
با خودم عهد کردم
شب که خوابید و روز نو بیدار شد
دوباره مرور کنم رسم بودن و شیوه ی رفتن را...