برگ های زرد رنگی در باد میرقصند و به زمین می افتند زیر پای قدم های رفتنی غمیگن در ناله های باد نفیری میخواند پاییز بی تاب است پاییز در بیرون نگاهم برای رفتنش می لولد امروز پاییز از بودنش دلگیر است پاییز رانده خواهد شد از تقویم بودنش امشب امشب یلدای پاییز است پاییز می رود از دست در بلندای یلدایش کوچه لبریز نگاه پاییز است کرسی داغ نگاهم ، گریان است خیس باران ، نم اشک برف می بارد در انتهایی ترین تقطه پاییزم پاییز گم می شود در برف من گم می شوم در یاد