گاهی در «عشق» هم ، انسان سر خود کلاه میگذارد. راستی ... مرز میان «عشق» و «هوس» چیست؟ آیا دلدادگی ،در هر مرتبه و نسبت به هر چیز و هر کس، عشق است؟ آیا هر که در خود، جذبه و کششی احساس کرد،«عاشق» است؟ کام علاقه و محبت، «زر» ارزنده است، و کدام یک «گندم»؟
عشق حقیقی در پی شناخت کمال و جمال و محبوب و معشوق است. پس عاشق هم، کمالجو و جمال طلبی است که اهل «معرفت» باشد. عشق مجازی، علاقههای زودگذر و شیفتگی های بی ملاک و بی مناسبت، از این رو، اینگونه عاشقها ، با غوره ای سردیشان میشود و با مویزی گرمیشان. دمدمی مزاجند، یک لحظه عاشقند، لحظه بعد بیزار. امروز هواخواه سینه چاکند، فردا دشمن کینهتوز.
عشق حقیقی در پی شناخت کمال و جمال و محبوب و معشوق است. پس عاشق هم، کمالجو و جمال طلبی است که اهل «معرفت» باشد. عشق مجازی، علاقههای زودگذر و شیفتگی های بی ملاک و بی مناسبت، از این رو، اینگونه عاشقها ، با غوره ای سردیشان میشود و با مویزی گرمیشان. دمدمی مزاجند، یک لحظه عاشقند، لحظه بعد بیزار. امروز هواخواه سینه چاکند، فردا دشمن کینهتوز.
این، رسم عاشق نیست، عاشق، اهل «وفا» است! عاشق دلش را مهمانسرای یک دوست میکند. آنکه هر روز در پی دلداری است و عاشق هزار معشوق است، دروغ میگوید، دامی گسترده تا صید کند و دانهای پاشیده تا مرغانی به تور اندازد ...
روا نبود که با یک «دل»، دو «دلبر» داشتن!
عشق ،کالایی نیست که بتوان به مشتریهای بسیاری فروخت، و همه را هم راضی نگهداشت!
ای یک دله صد دله ، دل یکدله کن!