دنیا دنیای وارونه ای است

قدم می نهی برای رفتن به سمتش ، قدمهایت را سست می کنند و نا استوار!

نگاه می کنی به قامت جاده ای که تو رابه او می رساند ، با تیری نگاهت را می شکافند و تاب دیدن از چشمانت می گیرند!

در خیالت تا کویش فرش قرمز برای خود پهن می کنی ، غریبانه آن فرش از نای رفته را به هم می پیچند و مسیر رویاییت را که خاک گرفته ، خاشاک می ریزند!

و هر چه صدایش می زنی ، هیاهوهایشان نمی گذارد ، صدایت به گوشش برسد!

اینجا زمین است و قاعده خاص خودش را دارد !

اینجا دست دراز کنی برای گرفتن حاجتت ، دستی برای وضو ساختن برایت نمی ماند !

اینجا نگاه به سمت آسمان کنی برای عرض تمنا ، چشمی برای گریستن برایت نمی ماند !