• وبلاگ : لبهاي زخمي
  • يادداشت : خسته ام امروز...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 1 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + عاطفه 

    اول بار که ديدمت در فکر رفتن بودي. چمدانت را هم بسته بودي انگار. مي خواستي بروي. به کجا نمي دانم. مي خواستي از اين همه تکرار دل بکني. من ولي با تو از ماندن گفتم. از نرفتن و دل سپردن و سرنوشت را نيز به دل سپردن.

    براي دل کندن هرگز دير نيست ولي فرصت دلدادگي شايد فقط يکبار به تو لبخند بزند.