سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
تدبیر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
درباره

نوای دل وبلاگ لبهای زخمی
پارس تولز ابزار وب
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها

دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد. نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید. بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند. مرد جوان عصا زنان به عیادت نامزدش می رفت و از درد چشم می نالید. موعد عروسی فرا رسید. زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهرهم که کور شده بود. همه مردم می گفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد. 20سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود. همه تعجب کردند. مرد گفت: "من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم





پیرمردی  صبح زود از خانه اش خارج شد در راه با یکماشین تصادف کرد و آسیب دید عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاهرساندند....
پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: " باید ازت عکسبرداری بشه تا مطمئن بشیم جائی از بدنت آسیب دیدگی یا شکستگی نداشتهباشه"
پیرمرد غمگین شد، گفت خیلی عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست.
پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند:
او گفت : همسرم در خانه سالمنداناست. هر روز صبح من به آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم. امروز به حد کافیدیر شده نمی خواهم تاخیر من بیشتر شود!
یکی از پرستاران به او گفت : خودمان بهاو خبر می دهیم تا منتظرت نماند.
پیرمرد با اندوه ! گفت : خیلی متأسفم. اوآلزایمر دارد . چیزی را متوجه نخواهد شد ! او حتی مرا هم نمی شناسد!
پرستار باحیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیشاو می روید؟
پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت: اما من که می دانم او چه کسیاست......16.gif16.gif16.gif




 

ستاره هشتم(ویژه نامه)

 

سلام بر آقای غریبی که مقرب ترین و آشناترین است در بزم ملائک؛ او که فرشتگان، بال در بال... 




نشسته ایم بر قالیچه ای به اسم جوانی... می تازیم و گرد و خاک می کنیم

زمین زیر پایمان است و اسیر یک بازی شدیم به اسم غرور...

دیواری را برای پشت سر نهادن بلند نمی بینیم

سرا پا شور ... برد و باخت را می شناسیم؟

آشناییم با شعور؟

و جداییم با غم؟

یا غرق در غرور؟

چیزی در ماست روز و شب که آرام نداریم ... چیزی از جنس جستجو

چیزی مثل خیال یه آرزو...




لحظات سخت انتظار رو به پایان است.انتظار شیرین جوانان مومن،عروس و دامادهای جوان ،با نزدیک شدن ورود رهبر و مقتدایشان در حال تعبیر شدن است.
...قبل از ورود رهبر شخص با صفایی جلوی جمع می ایستد با چند تذکر اعلام می کند که آقا وکیل عروس خانمها هستند و جناب آقای محمدی گلپایگانی ،از دامادها وکالت خواهند گرفت.
عروسها از این موهبت الهی احساس کرامت و سرافرازی می کنند و زیر چشم به دامادها فخر می فروشند.دامادها اندکی دلخور می شوند ولی بعد با توجه به اینکه اصل قضیه همان "انکحت"است که آقا می گوید، خودشان را آرام می کنند.به هر حال معلوم می شود از همین اول باید هوای خانمها را داشت.
همه چیز مهیاست ...!و لحظاتی بعد...پرده کنار می رود و سیمای پر نور نائب مهدی با هاله ای زهرایی و لبخندی آسمانی بر جمع طلوع می کند.
مطابق با شیوه این محافل ابتدا رهبر در جملاتی کوتاه و نغز چند نکته به رهروان جاده خوشبختی هدیه می دهند....بعد از بیان نکته ها، از یک یک عروس خانمها وکالت می گیرندواینجا دیگر کسی برای بله گفتن ناز نمی کند.
بعد از چند نفر، آقا نام عروس دیگری را می خوانند و با ذکر مهریه و یادآوری شروط ، از او وکالت می خواهند...بر خلاف رویه دختر سکوت می کند.جمع در حیرتی سنگین فرو می رود.آقا اندکی درنگ می کنند :"اگر وکالت ندهید عبور می کنم..."
دختر در حالی که بغض گلویش را می فشرد لب باز می کند:"آقا جان شرط داره!"
تعجب حاضران بیشتر می شود."چه شرطی دخترم؟"
"به شرط اینکه شما من و پدرم را در روز قیامت شفاعت کنید."
و کسی از کنار جلسه ادامه می دهد:"آقا !ایشان دختر سردار رشید اسلام شهید ... هستند."
جمع منقلب می شود .آقا متواضعانه پاسخ می دهند:"دخترم!پدر عزیز و  شهید شماست که باید از همه ما شفاعت کند!"
اشک از چشمان دختر سرازیر می شود و مجلس به یاد لاله های زهرایی حال و هوای دیگری می گیرد.

هر چند وقت یکبار آقا اجازه حضور عروس و دامادهای جوان را برای جاری ساختن خطبه عقد از لبان مبارکشان صادر می کنند.کتاب "مطلع عشق" گزیده ای از رهنمودهای حضرت آیت الله سید علی خامنه ای به زوجهای جوان است که توسط "محمد جواد حاج علی اکبری" جمع آوری شده است.در ابتدای این کتاب خاطراتی شیرین از این مجالس بیان شده که یکی از آنها در بالا آمد.




بقیه تصاویر کاملا خصوصی است  فقط شما کلیک کند ...



زندگی با صدا شروع میشه،بیصدا تموم میشه

عشق با ترس شروع میشه،با اشک تموم میشه

دوستی هر جایی میتونه شروع میشه،

اما هیچ جا تموم نمیشه....



دوست دارم همیشه از تو بنویسم بی انکه در جستجوی قافیه ها باشم بی انکه واژه ها را انتخاب کنم دوست دارم از تو بنویسم که میدانم هنوز دوستم داری و هر سپیده دم یک سبد مهربانی از تو دریافت میکنم

دل اگر بهر عزیزان نشود گاهی تنگ...

نامش هرگز ننهم دل، که به آن گویم سنگ...

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

من بودنم را در همان نگاه اول و همان سلام اول متوقف کرده ام آخر تمام بودنت میان یک سلام و خداحافظ جای گرفته است
پس من به همان سلام بسنده می کنم
تا هیچ گاه پایانی در کار نباشد

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

چشمانت شور آتشین بودن
دستانت نوازشگر و آرام
گم کرده ام دلم را در لابلای هزار پیچ نگاهت
و قلبم سراسیمه از حضورت
تنگی سینه ام را احساس میکند
و عشق تجلی بودنت را
به رخ فرشتگان میکشد
و من تنها توانستم چنین بگویم:
خوش آمدی!
و نفس رها شد...

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید


کسی دیگر نمی کوبد در این خانه ی متروک

ویران را

کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم

ومن چون شمع میسوزم و دیگر هیچ چیزاز من نمی ماند

ومن گریان ونالانم ومن تنهای تنهایم

درون کلبه خاموش خویش اما

کسی حال من غمگین نمی پرسد

ومن دریای پر اشکم که طوفانی به دل دارم

درون سینه پر جوش خویش اما

کسی حال منه تنها نمی پرسد

و من چون تک درخت زرد پاییزم

که هردم با نسیمی میشودبرگی جدا از او

ودیگر هیچ چیز از من نمی ماند
تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

حالا بر خواسته ام!
چه ها می بینم؟
چه دنیایی است!چه زمینی چه آسمانی….!
دیگر زمینی نیست و همه آسمان است !
هستی سردری است آبی رنگ !

 ملکوت فرود آمده است !

ماورا پرده بر انداخته است!

آسمان بهشت بر چشمهای مجذوب من به لبخند بوسه می زند.

 آسمان های عرش خدا در قطره گرم اشک من غوطه می خورد ….
چه آسمانهایی !
به پهنای عدم !

 به جلال خدا!

به گرمای عشق!

به روشنایی امید !

به بلندی شرف!

به زلالی خلوص!

به آشنایی انس به پاکی شکوه زیبا و مهربان دوست داشتن…!
چه می گویم؟
کلمات تنبل و عاجز و آلوده را کجا می برم؟

 خاموش شوید ای کلمات ! از چه سخن می گو یید؟
و من اکنون در آستانه دنیایی ایستاده ام که در برابرم آنچه از آن دنیای خورشید و خاک و زندگی به چشمم می آ ید سکوت است و بس….
تصاویر زیباسازی وبلاگ ، عروسک یاهو ، متحرک             www.bahar22.com





امروزسخت هوایت راکرده  بودم

 

تودوری ومنم مشتاق دیدار

تورادرانتظارم

ای عزیزم

من تورادررویاهامی دیدم

ولی افسوس نبودی

تودیدنت راباهیچ عوض نیست

بدان دیدارهایت

اشک فراق داشت

توکه هستی

دردل ترس وداعت

دیوانه ام کرد

نرو

که دل من می شکند

ای .......

من درآن رویاهایم تورامی کشم

 

باتوسخن می گویم

مانند یک دیوانه

تورادرآغوش می کشم

بی آن که توباشی

تورامی بویم

نفس هایم جانی دوباره می گیرد

غرق درنگاهت می شوم

وعشقم رابه رخت می کشم

وتوراخجل می کنم

توکم می یاوری من می دانم

من به تومی گویم بمان

تومی گویی باید بروم

ومدام کلمه ی خداحافظ را تکرار می کنی

ومی روی آخر

من هم باچشم هایی بارانی

رفتنت راتماشا می کنم

وتو می روی

ومراجامی گذاری

ولی من توویادت را

باخودم میبرم

تادیداربعد

مثل دیوانه ها

شعرمی گویم و

اشک می ریزم

 گاهی فکرمی کنم

شاید دیداری دیگر

نباشد

واین مرادیوانه می کند

اما منتظرمی مانم

انتظار برای تو

خیلی شیرین است

خیلی شیرین است

یاد تودرتمام لحظه ها من جاریست

 

نام توبرزبانم ورداست

لحظه های بی توبودن منوآسی می کنه

توجه دوری ازمن تورامشتاقم

توبه من لطفی کن

لحظه ای بامن باش

لحظه ای چشم به راه تونباشم

تومراباورکن

تومراعشقی نیست؟

آیا من نمی دانم

خدایاا توبگو...




 

 

          یعنی پرواز قناری               یعنی تا سحر بیداری

             یعنی ثانه شماری                 یعنی حس بی قراری

عشق

           یعنی بودن چون تو هستی        یعنی تو منومی خواستی

           یعنی زندگی توو مستی           یعنی ترک خود پرستی

عشق

          یعنی من گدا و تو شاه              یعنی من تاریک و تو ماه

          یعنی با هم توی یک راه           یعنی  پایان غم    و    آه

عشق

         یعنی امروز یعنی فردا               یعنی دنیا   واسه ی ما

         یعنی پر زدن توو رویا              یعنی ماهی ها توو دریا

عشق

       یعنی من  برات یه گلدون             یعنی تو یک گل خندون

       یعنی ما شاد و غزل خون            مثل لیلا    مثل   مجنون  

 




من اگه کسی رو داشتم دیگه در به در نبودم

با غم و غربت و اندوه دیگه همسفر نبودم

اگه زخم نخورده بودم..تو رو باور نمیکردم

توی این حصار پر درد با غمت سر نمیکردم

کلی شب زده بودم،پشت گریه صدات کردم

از پس آیینه اشک تا همیشه نگات کردم

درد عشق معنای مرگه مسلخه پاییز و برگه

قصه عشق وحقیقت قصه گل و تگرگه

آخه دردم درد تو بود،درد دور از من و ما بود

شکل تنهایی و غربت سرنوشت آدما بود

با چشات دنیا رو دیدم،حتی من فردا رو دیدم

توی قلب قطره بودن با تو من دریا رو دیدم...








[ مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ ]

[ Designed By Ashoora.ir ]