• وبلاگ : لبهاي زخمي
  • يادداشت : زاويه هاي معکوس...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 13 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    پرانتز بجا بود و اميدوارم شامل هردومون بشه ! و فقط شامل يه داستان گو نشه !
    هنوز منتظرم !؟ آخه داستان رسيده به :"دايره ي يه جفت" و از قضا :"نگاه" به اين دايره هم عرض منو تاييد مي کنه ! اونم نيگا از :"خارج" !
    خب ! نيگا کننده به اين (دو) يکي از ايندو که نمي تونه باشه ! بلکه هردوشم نمي تونه باشه ! يعني "نگاه" جفتشونم ! در دايره !
    خب اين نگاه ! نگاه سومه !؟ يا هنوزم مي خواين بگين نگاه يکي از اين دو !؟ و اونم به دايره ي يکي ديگه !
    فکر مي کنم داستانو داري برا خودت پيچيده تر مي کني ! البته از نظر يا "نگاه" من مسئله اي نداره ! من ميام ! ولي کجا !؟ اميدوارم که به بن بست نخوري !
    پاسخ

    دايره که بن بست نداره...!!! نگاه از خارج ، نوعي نگاه سومه و شايد هم چهارم !!! خودتو زياد در گير نکن ، از اينجا به بعدش مهم منظر داستان پردازه نه واقعيت موجود ! بازم تو پرانتز آخري بگم ، گاهي وقتها هم ميشه که واقعيت موجود با حقيقت متفاوته ، نه موازي !!!
    عليکم السلام مجدد .
    از قضا ، بلکه چي از اين بهتر و بي مسئله تر که آدم شامل فقط نَرش نشه ! بلکه نرو مادشم آدم باشه ! مگه اينکه گفته بشه : ماده و نر !
    خب اين فرق داره ديگه ! آخه خانما حق تقدم خواهن داشت و آدم نَره ، تو داستان آدم و حوا ! از پهلوي آدم مادهه آفريده ميشد ! مثلا .
    که من با اين کار ندارم ! با اينم کار ندارم که شيطون به آدم دومي درس و مشق داد !؟ يا به آدم اولي !؟ يا جفت ، زوج ووو ي آدم !؟
    که يادشون رفته بود ، نه تنها معلمشون خداس ! و در ثاني چيزيم نمونده بود که تعليم داده نشده باشه ! بلکه نه تنها معلمي جز خدا نيست (لا اله الا الله ) ! بلکه اگه يکيم خواست شيطوني بکنه ! و ادعاي معلمي بکنه ! چي !؟ لاتقربا ! ازش دور بشن ! به کجا ! خب : اعوذ بالله ديگه !
    خب حالا شما اين دستانو با زاوايه ي عشقم ، مثلا ، مي تونين از آب دربيارين !؟
    خب خدا (نعمت ) گوش ، مثلا ، رو برا چي داده به ما و من مثلا !؟ برا شنيدن داستان ديگه ! بگوش در خدمتم .
    فقط يادم باشه ! چي !؟ خب : لاتقربا !؟ نه بابا ! جفت آدمو ميگم ! که شد دوتا ! که از دوحال خارج نيست ! ايندو ! نه مرد و زنش ! يا زن و مردشا ! حتي ! جفتش ! بعبارت دقيقش : سومي ايندو ! ولو بقول : زن و مردش !
    آخه هيچ بعيد نيست ! که جاي معلم ، آموزگار ووو ي ايندو تکيه زده باشه ! خاي خداي ايندو رو ميگم ديگه !
    آخه گويا داستا رسيد به اينجا ! به آدمي که دوتا زير مجموعه داره ! حالا بقول شما هم اوليش حاج خانم نيوتن ! که جاذبه اي نداره ! برا حاج آقا ديگه ! يا حاج آقاي کاشف جاذبه يادش رفته که زن داره و مجذوب افتادن سيب شده ! مثلا ! نه بقول شما حتي افتادن خودش در دامن حاج خانم ! که خدا بهش رسونده ! و حالا بمونه رسوندن حاج آقا به حاج خانوم ! و داستان : آدم و حوا !
    اصلا داستانم : حوا و آدم !
    ديگه چي !؟ بگوشم .
    پاسخ

    اول تو پرانتز بگم ، خلقت حوا از دنده راست يا چپ ، اولي يا آخري يا مصداق فوسوس دونستن حوا يابه قولي ساده تر گول خوردن آدم با وسوسه هاي حوا و از اين دست داستانها خاله زنک بازي رو قبول ندارماااااااااا ، اگه اينجوري بود پس امام صاحب علم و معرفت صادق آل محمد ، در تمجيد از حوا نمي گفت : اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى اُمِّنا حَوّاَّءَ الْمُطَهَّرَةِ مِنَ الرِّجْسِ الْمُصَفّاتِ مِنَ الدَّنَسِ الْمُفَضَّلَةِ مِنَ الاِْنْسِ الْمُتَرَدِّدَةِ بَيْنَ مَحالِّ الْقُدُْسِ ...پرانتز بسته ، نقطه سرخط.با همه اين تفاسير ولي هيچ وقت داستانمون زير مجموعه و رو مجموعه و اينور و اونور هم نمگيريه ...قرار نيست حالا که داستان به دايره عشق رسيد ، معشوقه يا عاشق در اولويت باشن در نام گذاري ، چه آدم و حوا ، چه حوا و آدم در دايره داستان عشق فرقي ندارن ، ولي وقتي از خارج از اين دايره نگاه بشه ، آدم نماينده خداست و او چيزيه که از اول تا الان در متن هاي شما داره جلزو ولز مي کنه که چرا مغفول مونده ، آخه برادر من ، داستان ماداره تو اين دايره چرخ مي زنه ، بيرون نرفته که چشم باز کنه !
    راستي يه نکته يادم رفت بگم ! چي ؟
    خب شما با اين مطلب چيزي رو ميخواين بما بگين !؟
    که نمي دونيم !؟ يا مثلا دوسش نداريم !؟ و بقول شما عاشقش نيستيم !؟ حالا با چي !؟ هم بمونه !
    آخه اونکه بقول شما عاشق ميشه ، حالا چه شيطون و چه آدم و حوا ! دل يا قلبه ! و دونستني که فقط دلخواه نيست !
    بله فيلسوف يا دوستدار دانش ، سقراط حکيم ! فقط نفرمود که دلش مي خواد بدونه !؟ يا بقول شاگردش قضيه دلخواه نيست ! بلکه يادآوريه ! و بعد معلوم شد يادگرفتنيه ! توسط شاگردش معلم ! اول ، جناب ارسطو !
    حالا مونده که ما هم بقول ايشان در محضر شما هستيم !؟ يا ... !؟
    آخه داستان بقول امام علي عليه السلام يه عالم رباني داره و يه متعلم في سبيل نجات ! و سوميش دنبال ياد دادن و ياد گرفتن نيست ! حالا دنبال چيه ! نميگم خداي نخواسته عشقبازيه ها !
    پاسخ

    قشنگ مي زني وسط خال: اتفاقا ختم به خير شدن داستان به همينه که آدم و حوا يکي باشن ! حوا هم آدم بود ، چرا کسي نمي خواد اينو قبول کنه ! همسر نيوتن هم جاذبه داشت نه فقط سيب ! از کجا معلوم هموم علم که شما روش انگشت گذاشتين و رکن دووم آوردن آدم رو زمين بود ، علم الادم ( آدم ) همون آدم و حوا نبودن ؟؟؟ اگه آدم هم مثل حواواسش اسمي خاص انتخاب شده بود ديگه اسم عام آدم رو فقط به آدم اطلاق نمي کرديم !!!حرف من اينه ، بازم مي گم ، حوا هم آدم بود.
    راستي يه جاي داستانم از زاويه عشق بافته نشده ! اون :"ممنوعه " تو داستانه ! عشق ممنوع !؟ يا عشق به چي ممنوع !؟
    در حاليکه از مثلا زاويه علم يا دانش ، البته :
    علّم ...
    خب اسماء کلهم تعليم شده ! چيزي نمونده که مثلا شيطون بخواد معلم اون بشه !
    البته از اين زاويه نقش حوا هم کلاف سردرگم نمي مونه ! آخه آدم ديد به کي ياد بده !؟ دنبال يکي بود که بهش ياد بده يا :
    علّمه
    ، در پايان داستانم مثل داستان عشق نيست ، که رو زمينم مثلا پيامبرا بيان و عشق بورزن ! يا مردم عاشقشون بشه ! حالا عاشق و معشوق بهم ميرسن نميرسن و اگه برسن و دوران وصل آغاز ميشه و ... بمونه ، ولي مگه خدا گفت برين رو زمين که پيامبرا رو بفرستم برا اينا !؟
    يا ... !؟ بمونه !
    و وقتي آدمم :
    علّم ...
    اونم به فرشته ها ! شيطونو بخودش آورد ! و ...
    خب ، حالا داستانو از زاويه ي عشق اگه بخوايم ببينيم چطور ميشه !؟
    اونطوري که شما طرحش کردين ديديم که خيلي جاهاش مسکوته ! نقش خدا ! حالا بعنوان عاشق يا معشوق ! نقش فرشته ها و حالا ... ، و جن و شيطون و مثل انس نر و مادشم تو داستان بافته ! نشده !
    من خواستم اينو بگم که از زاويه ي عشق داستان رو نميشه جمع و جور کرد ! همين .
    حالا کجاش آسمون ريسمون بافتم !؟ منکه داستانو از مثلا زاويه ي ديگه اي نگفتم که برا گفتنش آسمون ريسمون بافته باشم !
    بلکه چيزي که آدم بهشون ياد داد هموني بود که خدا به آدم داد ! حالا چي داد !؟ خب در داستان اينم اومده ! اوني که گويا نيومده ! که اومده ! ياد دادن اون چيزي بود که خدا به آدم داد ! منتها اوني که در داستان اومده و اول داستانم ! اومده :
    عَلّمَ ...
    هست که مثلا نيوتن ها جذبش نکردن ! و اينو فرشته ها نداشتن ! و مثلا از شيطون درس مي گرفتن ! و شيطونم چي !؟ خب :
    علّم ...
    ديگه !
    عليکم السلام علي آقاي گل
    حرف اين بود که موضوع عشقه !؟ يا کلاف سردرگم چيز ديکس !؟
    خب شما از زاويه ي عشق منباب مثال سجده نکردن شيطونو نيگا کردين ، حالا صرف نظر از اينم که داستان آدم اينقدم سردرگم نيست ! و اينقد نقل شده که خدا يه چيزي داد به آدم ، بعد اينکه گفت مي خواد جانشين بذاره رو زمين ، و اون بقول شما عشق آدم يا همونطور که در داستان اومده حوا نبود ! خب برا اينکه نام حوا رو اگه فرسته ها نمي دونستن ، آدم اينو به فرشته ها ياد نداد ! و ...

    عليکم السلام
    خب وقتي قرار بر بافتن باشه ! چرا من نبافم !؟
    البته اميدوارم که با کلاف عشق و عاشقي نبافته باشم ، يا بقول شما از زاويه ي عشق و عاشقي .
    خب ، حالا ميشه اونايي که شما گفتين چيه !؟
    البته اميدوارم که اين دفعه نقش اولشو به مثلا حاج خانم نيوتن نديدين ! که گويا جاذبه رو کشف کرده که اونو از حاج آقاش سلب کرده !
    حافظ ميگه :
    لاف عشق و گله از (حاج آقا) زهي لاف دروغ
    عشقبازان چنين متسحق چي !؟
    عدم جذبن ديگه ! البته بقول خواجه !
    وگرنه مستحق ترن در جذب ! خب نيازمند جذبن ديگه ! از طرف حاج آقا ديگه ! حالا چه به اسم و مسماي عاشق ، و چه بنام و نامي معشوق ! البته معشوقه ! گفتم که ! در تاريخ عشق و عاشقيم اين حوا ها بودن که اگه نگيم همواره ، ميشه گفت بيشتر اين نقشو بازي کردم و نقش عاشقم بيشتر به آدم داده شده .
    راستي او شيطونه که عاشق حوا شده بود ميگم !؟ مرد نبود !؟ آخه اگه زن بود که عاشق آدم ميشد ديگه !
    ديدين !؟ چي بافته بودين !؟
    پاسخ

    سلام و به به به دقتتون ، قرار نشد ديگه هرچي بافتمو پنبه کني ! اصلا تو تکليفتو با من روشن کن ، طرف مني يا طرف اونا !مي فهمي ! الان دقيقا حس کسي رو دارم که دستش رو شده ! تو عالم عشق و عاشقي زن بودن يا مرد بودن عاشق يا معشوق و بالعکس مهم نيست ! شيطان مرد باشد يا زن ، حوا انسان و اين وسط شيطان با سابقه 6 هزار ساله عبادتش ، ذره اي عقل به خرج نداد که امر به سجده براي آدم و حوا يکي بود و حوا هم آدم بود ! ولي شيطان او را آدم حساب نکرد و عاشقش شد و به او آدم صاحب حوا حسادت ! ضمنا حاج خانم حاج آقا اسحاق هم اگه صبح ها زودتر از خواب پا مي شد و روزي دوتا سيب که ديگه ممنوعه نبود پوست مي کند و مذاشت تو ظرف صبحونه و اسحاق خان رو صبحونه خورده راهي بيرون مي کرد ، سيب عامل کشف جاذبه نمي شد شايد پرتقال مي شد ( خخخخ)
    راستي !
    در سناريوي شما نقش اول به کي داده شده !؟
    به عاشق !؟ و مثلا عاشق حاج آقا نيوتن !؟
    يا به معشوقه ي اون !؟
    آخه در فيلم نامه ي شما تصويري نه تنها از جن و ملک ، بلکه به خدا هم که معلم آدمه داده نشده ! و نهايتش بعنوان معشوقه ! آدم ميشه تصورش کرد ! يا مثل آدم ! آدم عاشق حوا ! هم ! بقولي حووش ! يا حواي اول ! آدم !!
    بگذريم ! صلوات بفرست !
    السلام عليک يا امام الانس و الجان !
    پاسخ

    سلام و تشکر خوب به هم بافتي ها اصلا اينايي که تو گفتي نيست !
    ببخشين !
    آخه يادم رفت بگم امام ، و منتظر امام !
    آخه آخرين پيامبرم اگه نمي گفت امام ، که کاري نکرده بود !
    راستي چرا امام غايبه ! آيا مي ترسه که مثل جدش کشته بشه ! اونم بدست منتظراش ! يا عاشقاش !
    خب تا جايي که من خبر دارم ، مثل حاج خانم کي بود ! کاشف جاذبه ! معشوق عاشق کشه ! بقولي : هرکي عاشم بشه عاشقش ميشم و چي !؟
    خدا کنه که بقول :"شهيد سر از تن جدا" يي امامم عاشق ما نشه ! و همون بهتر که در غيبت بمونه ! و ...
    مگه اينکه مثل اول داستان شما ! ما همه :"حوا" ي آدم !
    و يه آدم تو ما نباشه و الباقي داستان شما ! يا اگرم باشه و آدم نباشه ، طبق سناريوي عاشقانه ي شما نقش شيطونو بازي کنيم ! البته يکي از جنا رو ، سفيه اونا رو !
    پاسخ

    اين دفعه تو اين متن ، يه جورايي تير و زدين به هدف اما بازم نزديک به هدف که رسيد يهويي مسيرشو کج کرد !
    شما اول بما بگو ، بقول مهران مديري : اين عشق که گفتي يعني چي !؟ تا بعد بريم سر معني بهترش ! حالا بقول مقام معظم رهير بر وزن :"اکبر" بهتراش بمونه !
    حالا بگذريم ! که عشق آسون کرد اول ! ولي :
    افتاد مشکلها !
    بله بگذريم و بريم سر اصل مطلب ! از قضا درست زدين به هدف !
    خدا به آدم يه چيزي داد که فرشته ها هم صداشون در اومد ! چه رسه به جنا ! که مثل آدما مي تونن اونو داشته باشن ! و بقول خودشون :"سفيه" ي از اونا که به معلمي ملائکه هم رسيده بود و شيش هزار سالم عبادت يا بقول شما عاشقيم کرده بود نگرفت !
    اون چي بود ! که خدا به آدم داد ! خب بله درست زدين به هدف گفتم ديگه ! منتها درسته که اسم ! دقت بفرماييد اسمش حوا بود ! ولي يه اسم ديگه داشت ! همون اسمي رو که آدمم داشت ! ولي اشکش در آورد ، اونم مثلا دويست سال ، کي ؟ خب حاج خانوم ديگه !
    آره ! ما يه اسم ديگه اي هم داريم ، اسمي خدايي ! اگه گفتي ! که انم داده ! اسم ما فقط معلم فرشته ها نيست ! ما شاگرد خدا هم هستيم ! اين اسم بود که يادمون رفت ! و اومديم رو زمين و شديم شاگرد پيامبرا ! پيامبرايي که شاگرد خدا هستن ! و مثل ما يه روزم شاگردي شيطونو نکردن !
    راستي خدا که نگفته عشق ! نکنه پيامبري گفته و ما خبر نداريم !؟ فقط اميدوارم که شيطون نگفته باشه ! که بازم رو زمين بمونيم که نه ! بلکه بعد :"خاتم الانبياء" منتظر پيامبر ديگه اي هم باشيم !


    پاسخ

    فکر مي کني اون سايه اي که زاويه داره ، اسم رو يدک مي کشه يا تصوير مبهمي از مسمي رو؟اگه گم شده ي نوشتار شما اسم باشه ، پس بهتره با همون زاويه بخوريم به کوچه علي چپ!اما اگه واقعا دنبال مسمي مي گردين ، بايد بگم مشکل من و تو همون ناروني که تو متن هم هست ، اينه که با سايه نميشه به مسمي رسيد ، چه زاويه داشته باشه چه سر ظهر و آفتابي و بدون سايه !حالا اين زاويه از آفتاب پاييزي باشه يا بهاري هيچ فرقي هم نمي کنه ها!اصلا حرف سر کعبه يک سنگ نشان است که ره گم نشود هم نيستا!
    با عضويت در کانال فروشگاهي ما از تخفيفات ما اطلاع پيدا کنيد

    https://t.me/collegesh

    کاربر گرامي، سلام
    در تاريخ شنبه 96 مهر 29 نوشته شما با عنوان زاويه هاي معکوس برگزيده شده و در جايگاه پيوندها در مجله پارسي نامه قرار گرفته است. دبير تحريريه ي اين انتخاب هايدي و دبير سرويس آن در انتظارِ آفتاب بوده است. اميدواريم هميشه موفق باشيد.